تو به شاهرخ فکر می کنی. نیست. منم واسه ی اینکه بهترین برنامه های دوستیابی در ایران از هر نظر برازنده بود چیزی بهت نمی گفتم، گاهی اوقات با حرفایی که در رابطه با عشق و بهترین اپ های دوستیابی در ایران قبل از ازدواج میزدی یه خرده به این عالقه شک می کردم اما وقتی که شما دونفر تو شیراز شدید برای همه روشن شد که همدیگرو دوست دارید. تا امروز هم فکر می کردم موضوع بهترین اپلیکیشن های دوستیابی جهانی رو بهانه کردی تا با من لجبازی کنی اما وقتی بهترین اپ های دوستیابی در ایران رو دیدم و متوجه شدم که یه سرو گردن از بهترین برنامه های دوستیابی اندروید بلاخره، از حال رفتم چون تازه فهمیدم که تو واقعا به بهترین برنامه های دوستیابی ایران عالقه داری.
داشتی، حتی میثاق هم بخاطر این رفتارت بهت تشر میزد، من فقط خوشبختی تو برام مهمه، حاال اگر با بهترین اپلیکیشن های دوستیابی جهانی خوشی یا کتمان نکن هستی. همه میدونستن که جون تو و شاهرخ به هم وصله، یادت نیست چقدرجلوی بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی و سینا هواشو من به کی بخورم که باور کنی هیچ نسبت به بهترین برنامه های دوستیابی در ایران تو دلم نبوده؟ با شاهرخ فرقی نمی کنه.فقط نمی دونم چرا خیانت کردی؟ کرد یه مدت کوتاه کردی دلت رو به یه عشق دیگه خوش کردی.
بیچاره بهترین برنامه های دوستیابی اندروید
من دلم برای تو نمی سوزه هستی چون آره، بیچاره بهترین برنامه های دوستیابی اندروید .تا وقتی بود تمام خواستگارات رو رد می کردی. عشق کشک بود، عشق ماست بود اما تا پشت من خیانت نکردم بهترین اپ های دوستیابی .دل که موقعیت و آبرو و نظر دیگران براش مهم نیست.
وقتی امروز به این راحتی یکی رو فراموش می کنی و به کس دیگه ای دل می بندی، فردا هم میتونی این کارو بکنی.من دلم برای بهترین اپلیکیشن های دوستیابی جهانی و بهترین برنامه های دوستیابی ایران میسوزه. دیگه نمی دونستم چطور باید بهترین اپ های دوستیابی در ایران رو قانع کنم.اون بی خیال از حال من یه ریز رگبار تهمت و خیانت بهم زده بود، عاجزانه به روبروم خیره شدم و تا اشکی رو که تو چشمم جا خشک کرده بود نبینه، احساس می کردم ریختن جلوی بهترین اپ های دوستیابی فقط خودمو کوچیک می کنم.چیزی برای گفتن نداشتم، حالم خرابتر از اونی بود که بتونم حرف بزنم. چرا انقدر غریب بودم؟چرا هیچکس حرفم رو باور نمی کرد؟ لعنتت کنه شاهرخ که هر چی می کشم از دست توئه.یه لحظه ته دلم گفتم: بابا کمکم کن.
چشمم به انگشتر افتاد که مادر بهترین اپلیکیشن های دوستیابی جهانی به دستم کرده بود.لبخندی زدم وبا خودم گفتم: که تورو دارم. ماشین تو کوچه ی عمو ستار اینا پیچید و متوقف شد، با تعجب به سمت بهترین اپ های دوستیابی نگاه کردم که گفت: چرا اینجوری نگاه می کنی؟ -چرا بهترین برنامه های دوستیابی ایران اومدیم؟ -صبح نرگس زنگ زد و مارو دعوت کرد. -واسه چی؟ -واسه چی نداره که، مثل همیشه.مگه چیز عجیبیه؟
ولی و اما نداره که، از ترس بهترین برنامه های دوستیابی در ایران رنگت شده گچ دیوار، نترس هنوز برنگشته.حاال هم پیاده شو که خیلی وقته نه خب ولی... منتظرتن. هنوز زنگ رو نزده بودم که در باز شد.
بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی اومد بیرون
بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی اومد بیرون، با دیدن من لبخندی زد و گفت: سالم چرا انقدر دیر کردین؟ -خیابونا شلوغ بود، ماهم بیرون کار داشتیم واسه همین دیر شد. با دیدن بهترین اپ های دوستیابی در ایران سالمی کرد و خودش رو از جلوی در کنار کشید تا بهترین اپ های دوستیابی بتونه رد شه. از در بیرون اومد، دستپاچه بود، پرسیدم: چی شده؟ -با چشمایی که انگار تازه منو دیده باشه بهم نگاه کرد و گفت: هیچی. -پس چرا اومدی بیرون؟ -حوصله م سررفته بود. -منم حوصله ندارم برم تو.نمیدونی واسه چی بهترین برنامه های دوستیابی جهانی کردن؟ لبخند محزونی زد و گفت: واسه اینکه حرف تورو پیش بکشن