همسریابی آنلاین هلو - دوست یابی


لینک دانلود ربات جدید دوست یابی

زیر چشمی به ربات جدید دوستیابی واتساپ نگاهی انداختم ؛ چرا گرفته بود ؟ مامان قربونت کاری نداری؟ از روی کاناپه بلند شدم و سمت ربات جدید دوست یابی رفتم

لینک دانلود ربات جدید دوست یابی - دوست یابی


لینک ربات جدید دوست یابی

تای ابرومو بالا دادم و گوشیو ازش گرفتم. متعجب گوشیو کنار گوشم گذاشتم و بلافاصله صدای مامان توی گوشم پیچید مامان دنیز؟خوبی مامان؟چرا گوشیت خاموشه تو؟ تازه یاد گوشیم افتادم دیروز تیکه تیکه شد. سلام مامان مرسی خوبم تو چطوری؟ ربات جدید دوست یابی لبه ی تخت نشست و صورتشو میون دستاش گرفت مامان خوبم چخبر گوشیتو نگفتی چرا خاموشه روی کاناپه ی گوشه ی اتاق نشستم و پامو روی اون یکی پام انداختم... چی بهش میگفتم ؟ سلامتی ؛ گوشیم از دستم افتاد شکست مامانباشه ؛ مواظب خودت باش باشه رو جوری گفت که یعنی تو گفتی منم باور کردم لبخند محوی زدم و گفتم: هستم تو هم مواظب خودت باش... زیر چشمی به ربات جدید دوستیابی واتساپ نگاهی انداختم ؛ چرا گرفته بود ؟ مامان قربونت کاری نداری؟ از روی کاناپه بلند شدم و سمت ربات جدید دوست یابی رفتم.. گفت و تماسو قطع کرد... کنارش نشستم و سمتش خم شدم... چی شده عزیزم؟ دستاشو از روی صورتش برداشت و آهی کشید... ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه هیچی این حالش بخاطر هیچی بود؟ انواع زیادی از هیچی وجود داره الان دقیقا منظورت کدومشونه؟ لبخند بی رمقی زد و سمتم برگشت... احسان مگه نمیخواستی بری بیرون پاشو بریم دیگه شونه هامو بالا انداختم و سر جام ایستادم...اگه نمیخواست چیزیو بگه هیچکس نمیتونست مجبورش کنه توی پارکینگ یه پاساژ بزرگ ماشینو پارک کرد و هردومون از ماشین پیاده شدیم...

ربات جدید دوست یابی تلگرام سر جاش متوقف شد

داشتیم از جلوی یه طلا و جواهرات فروشی رد میشدیم که یه لحظه ربات جدید دوست یابی تلگرام سر جاش متوقف شد سمتش برگشتم و دیدم که نگاهش قفل یه گردنبند شده که پلاکش به شکل یه ∞ بود و سمت چپش اسم "دنیز" و سمت راستش اسم "ربات جدید دوست یابی" هک شده بود یه لحظه هنگ کردم...هردومون بی حرکت به اون گردنبند خیره شده بودیم و هیچ حرفی نمی زدیم چند دقیقه گذشت که ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه بدون هیچ حرفی وارد اون مغازه شد...چند لحظه به اون گردنبند خیره شدم و بعد به تبعیت از ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه وارد مغازه شدم و کنارش ایستادم دستمو توی دستش گرفت...داشت با فروشنده صحبت می کرد. ربات جدید دوستیابی واتساپ مشکلی نیست میخوامش فروشنده که مرد جوونی بود گردنبندو آورد و با لبخند ژکوندی سمت من گرفت...ربات جدید دوست یابی تلگرام رو بهش اخم کرد و گردنبندو با یه حرکت از دستش گرفت و توی گردنم انداخت جلوی آینه ایستادم...محشر بود نزدیکای ظهر بود که واسه خوردن ناهار رفتیم یه رستوران که همون دور و ورا بود... پلاک گردنبندمو توی دستم گرفتم. خیلی دوسش داشتم خیلی...سرشو روی میز گذاشت دستمو روی دستش که روی میز بود گذاشتم. یهو نگرانش شدم.

ربات جدید دوستیابی واتساپ؟ با کلافگی سرشو بالا آورد

ربات جدید دوستیابی واتساپ؟ با کلافگی سرشو بالا آوردجان ربات جدید دوست یابی تلگرام؟ گارسون سفارشارو روی میزگذاشت و ازمون دور شد... خوبی؟ سرشو تکون داد و لبخند محوی زد. احسان خوبم ساعت حدودا یازده شب بود. یه دستی به سر و گوش ویلا کشیدم و سمت ربات جدید دوست یابی تلگرام که داشت تلویزیون میدید رفتم...بالای سرش ایستادم و خواستم چیزی بگم که با چشمای بستش رو به رو شدم توی این حالت که میدیدمش دلم قیلی ویلی میرفت لبخندی زدم و تلویزیونو خاموش کردم و کنارش روی زمین نشستم...موهاشو که توی صورتش پخش شده بودنو کنار زدم و آروم گفتم: ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه ؛ پاشو برو سر جات بخواب... هیچ واکنشی از خودش نشون نداد دوباره صداش زدم که این بار سر جاش نشست و دستشو روی صورتش کشید. ربات جدید دوستیابی واتساپ ساعت چنده؟ به ساعت رو به روم نگاهی انداختم و گفتم: یازده و نیم... سمت اتاق خواب رفت. ربات جدید دوست یابی تو بخواب من جایی کار دارم زود میام.

مطالب مشابه


آخرین مطالب