و به اتاقم رفتم.سرم رو روی گذاشتم و سعی کردم که فکرم رو تنها به خوابیدن متمرکز کنم بلکه خوابم ببره اما دل بی قرارم لحظه به لحظه تندتر می تپید، یه بار دیگه اسم لینک گروه دوستیابی واتساپ رو زیر لب زمزمه کردم، انگار دلم آروم گرفته بود لبخندی زدم و خوابم برد. صدای زنگ ساعت بیدارم کرد.سردرد داشتم اما حوصله ی تو خونه موندنم نداشتم. به سراغ کیفم رفتم تا جزوه های لینک دوستیابی در واتساپ رو بردارم.روی میزم یه دیوان لینک گروه واتساپ دوست یابی شیراز بود، من هیچوقت لینک دوستیابی واتساپ نداشتم. بازش کردم.
رو اولین صفحه ش نوشته شده بود: گفته بودی حافظ نداری، این کتاب مال تو.لینک دوستیابی واتساپ دیگه جواب منو نمیده... شاید جواب تو رو داد.... فصل لینک گروه دوستیابی واتساپ چند روزی بود که حال و روز درست و حسابی نداشتم، آشفته بودم، همش دنبال یه چیزی می گشتم اما نمی دونستم دنبال چی.همش منتظر بودم اما خودمم نمی دونستم انتظارم برای چیه. بازم برای رفتن به دانشگاه لحظه شماری می کردم اما نه به خاطر درس و استادها، حس غریبی بهم می گفت به خاطر یه جاذبه ی دیگه ست که انقدر لینک گروه های دوستیابی واتساپ و ناشکیب شدم. درد من چیز دیگه ای بود...
دانلود لینک دوستیابی واتساپ دردی که وقتی به چند قدمی
دانلود لینک دوستیابی واتساپ دردی که وقتی به چند قدمی لینک دوستیابی در واتساپ می رسیدم تپش قلبم بیشتر از حد معمول میشد، دست و پام به لرزه می افتاد و رنگ از رخسارم می پرید و همش نگران بودم که نکنه یه وقت رنگ رخساره خبر دهد از سر درون؟ سر کلاس به تنها چیزی که توجه نداشتم درس بود، تمرکز گذشته رو نداشتم، دلتنگ بودم اما دلتنگ کی؟دلتنگ چی؟چرا نمی دونستم چم شده؟روزای آخر هفته ام رسیده بود و بی حوصلگی دوباره سراغم اومده بود. لینک دوستیابی واتساپ طاقت تو خونه موندن رو نداشتم.به هر بهانه ای که میشد سعی می کردم از خونه بیرون برم و از فضای خونه دور باشم. یه بار هم به خونه ی رویا رفتم بلکه بتونم از حال و روزم باهاش حرف بزنم اما ترسیدم فکر کنه دیوونه شدم و دارم هضیون میگم.
ورق زدن لینک گروه دوستیابی واتساپ آرومم کنه
بعدازظهر جمعه از خونه زدم بیرون و به بهانه ی خرید تو بازار قدم میزدم اما نمیدونستم چی میخوام بخرم.به کتابفروشی رفتم بلکه ورق زدن لینک گروه دوستیابی واتساپ آرومم کنه. داشتم به کتابا نگاه می کردم که کتابی از زیر کلی کتاب دلم رو لرزوند.خم شدم و با هر زحمتی بود از زیر آوار کتابا خارجش کردم. لینک دوستیابی واتساپ و دانلود لینک دوستیابی واتساپ بافقی. بدون اینکه بخوام دستم به سمت کیف پولم رفت و خریدمش. وقتی از مغازه خارج شدم نگاهی به کتابی که دستم بود انداختم و با دیدن اسم لینک گروه دوستیابی واتساپ لبخند زدم.یعنی فقط به خاطر اسمش بود که این کتاب رو خریدم؟
زود بود که اعتراف کنم یعنی لینک گروه واتساپ دوست یابی شیراز دلم نمی خواست که اعتراف کنم ولی رسوا شده بودم.نه پیش دیگران بلکه پیش دلم رسوا شده بودم.. دیگه طاقت غروب جمعه رو نداشتم، حال من خرابتر از اونی بود که تاب این همه دلگیری و انتظار رو داشته باشه. لینک گروه های دوستیابی واتساپ گرفتم و به سمت خونه راه افتادم. وقتی از لینک دوستیابی در واتساپ پیاده شدم داشت نم نم بارون می اومد.وقتی رسیدم خونه انگار که تمام غمهای عالم به دلم هجوم آورده باشه، غمگین شدم و به خودم گفتم: کاش هیچوقت پام به خونه نمی رسید. تو پذیرایی کسی نبود لینک گروه دوستیابی در واتساپ یه راست به اتاقم رفتم لباسم رو عوض کردم.