خنده ام گرفت اما تهش دهانم تلخ شد، یعنی او کجا بود؟ سایت ازدواج موقت طوبی یک هفته ای گذشته بود روزهای اول را سایت ازدواج موقت طوبی 24 گیج و سردرگم گذراندم، بعضی اوقات حت ی دست راست و چپم را هم نمی شناختم اما چیزی که خوب بود این بود که من از همان سایت ازدواج موقت طوبی اصفهان رفتن او را پذیرفته بودم...
او رفته بود و من دیگر امیدی به آمدنش نداشتم حتی در خلوتم هم برگشت او را رویا پردازی نمی کردم.. . مورات هرروز به مجموعه می رفت و عصر ها برمی گشت ومن تازه متوجه شدم سایت ازدواج موقت رایگان وقت ی در این شرایط قرار بگیرند چقدر با زنها متفاوت اند.. . در این یک هفته من خون گر یه کرده بودم، هق زده بودم، ساعت ها قدم زده بودم اما سایت همسریابی موقت طوبی اوج ناراحت ی اش را اینطور نشان می داد که فنجان قهوه اش را بر میداشت و به نقطه نامعلومی خیره میشد همین...
سایت همسریابی موقت طوبی کشیدم
خودم را سایت همسریابی موقت طوبی کشیدم و سرم را روی بالشتک وان گذاشتم امشب هم مثل شب های دیگر به دل خیابان باران ی زده بودم، سایت ازدواج موقت طوبی می گفت آخرش هم با این پیاده روی های شبانه سینه پهلو میکنم اما اینها برایم هیچ مهم نبود من باید می رفتم زیر باران آنقدر راه میرفتم تا قلبم تکلیفش را بداند، رابطه من با سایت ازدواج موقت طوبی 24 از اول هم اشتباه بود این را می دانستم، پذیرفته بودم چیزی که عذابم میداد این بود، من عاشق شده بودم نزدیک به یکسال او را چشیده بودم، مزه حضورش زیر زبانم نشسته بود جای جای تنم درد میکرد، سایت ازدواج موقت طوبی اصفهان بود که رنجورم کرده این ها بود که ناتوانم کرده بود...
سایت همسریابی موقت طوبی وقتی به خانه برگشتم تمام تنم خیس بود و از سرما دندانهایم به هم می خورد به حمام رفتم و گرمای آب نرم نرمک پلک هایم را روی هم انداخت.. . چند ضربه به در حمام خورد و از جا پر یدم کمی گذشت تا به خودم بیایم، هنوز میان آب و کف بودم هلن.. .هلن.. .درو بازکن صدایش ترسیده بود اما چرا ؟این بار بلند تر صدایم زد هلن جواب بده االن میام بیرون صدایش برای لحظه ای قطع شد و بعد صدای آهسته اش را شنیدم که گفت: ازت نگذره! سریع تنم را خشک کردم، لباس پوشیدم و موهایم را بین حوله ی دست ی پیچیدم و بیرون رفتم فنجان قهوه اش دستش بود و روی مبل تک اتاقش نشسته و خیره ام بود.. .
چشمم به سایت ازدواج موقت طوبی 24 سرمه ای رنگش بود
لبه تخت نشستم و کرم مرطوب کننده ام را برداشتم چند بار درش را باز و بسته کردم و همانطور که چشمم به سایت ازدواج موقت طوبی 24 سرمه ای رنگش بود آهسته گفتم: فکر کردی خودمو کشتم ؟ همانطور نگاهم میکرد و ابروهایش به هم گره خورده بود نترس من شهامت سایت همسریابی موقت طوبی کارو ندارم.. . من به خواست خودم نیومدم که به خواست خودم برم سرم را بلند کردم توی چشمانش نگاه کردم و گفتم: بیشتر از اون ی که فکرشو بکنی به و این زندگ ی معتقدم بعد هم بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم از صبح سایت ازدواج موقت طوبی مرا به هر ضرب و زوری بود همراه خودش به مجموعه اورده بود و سایت ازدواج موقت طوبی من بق کرده روی یک صندلی نشسته بودم و به تکاپوی پرسنل نگاه میکردم، آنچنان اخمی هم کرده بودم که هرکه از دور مرا می دید جرات نزدیک شدن به مرا نداشت سرم را چرخاندم، غروب افتاب آسمان زیبایی خلق کرده بود هفته ی دوم بود از سرم که نپر یده بود هیچ حتی بیشتر هم به سایت ازدواج موقت طوبی اصفهان فکر میکردم هرازگاهی هم نامش را در گوگل سرچ میکردم و یواشکی عکس هایش را نگاه میکردم. .. هنوز هم با دیدن عکس هایش قلبم فرو می ریخت، می دانستم که امشب هم برنامه اش پخش میشد و سایت ازدواج موقت رایگان کلافه تر از هرروز بودم و در جدال با خودم.