
همسریابی اغازی نو بلند شد و به دور اطراف نگاهی انداخت یهو با یه حرکت دستشو تو موهاش برد و کشید با دیدن صحنه روبه روم یه لحظه نفس کشیدن یادم رفت و سرم سنگین شد. یا سکینه. همسریابی اغازی نو با ابرو های بالا رفته نگام کرد و گفت: به جا آوردی خانم کوچولو گریم گرفته بود...با چشمای خیس بدو بدو پریدم تو بغلش و محکم چسبیدم بهش.
باورم نمیشد همسریابی اغاز نو ورود همون همسریابی اغ باشه
باورم نمیشد همسریابی اغاز نو ورود همون همسریابی اغ باشه دیگه به چشمام هم اعتماد نداشتم. بی صدا گریه میکردم و همسریابی آغاز نو یه ریز قربون صدقم میرفت. تو چشای اونم اشک حلقه زده بود. از بغلش برون اومدم و نگاهم و دوختم به متین. متین با اخم های درهم و نفرت زل زد بهمون و یه چیزی شبیه ماسک رو از صورتش کند و گلاه گیسش رو هم در آورد. با دیدن آرشاویر به جون ننم این دفعه دیگه داشتم پس میفتادم قلبم یه جوری تالاپ تولوپ میکرد که گفتم با صداش الان رسوام میکنه...بلند اسمشو صدا زدم و تا به خودش بیاد پریدم بغلش یه جوری صفت چسبیده بودم بهش که گفتم الانه که له بشه. با بغض گفتم: بلاخره برگشتی؟ برای نجات همسریابی اغاز تا اینجا اومدی؟ آرشاویر عمیق بهم زل زد و به خودش محکم فشردم. تا به خودم بیام عمر منو از بغل همسريابي اغاز نو ورود به در آورد و چش غره پدر مادر داری بهم رفت که حساب کار دستم اومد و مثل بچه آدم ور دلش نشستم عمر خبیث همسریابی اغاز و آرشاویر و نگاه کرد سرشو برگردوند و نگاهش رو همسریابی اغ متوقف شد.
با کنجکاوی رو به همسریابی اغاز نو جستجو کاربران گفت
با کنجکاوی رو به همسریابی اغاز نو جستجو کاربران گفت: رایکا این یارو کیه؟ همسریابی اغاز نو ورود پوکر نگامون کرد و همونطور که روی کاناپه لم میداد گفت: یارو عمته خوب عرضم به درزت که من فردینم عمر آهان کشیده ای زمزمه کرد و یهو با تعجب رو به من گفت: عه این اسم واسم آشناست!!! رایکا این همونی نیست که چند هفته پیش میگفتی همسریابی آغاز نو ننه مرده الان داره تو ایران دختر باری میکنه من گیر داعشی ها افتادم؟ هرچی با اشاره دست و نیشگون گرفتن بهش میگفتم تموم کنه هنو داشت به زر زراش ادامه میداد. آخه این چه داداش اسکلی من دارم ا. همسریابی اغ دست به با اخم نگام میکرد آب دهنم و قورت دادم و لبخند ضایعی رو لبام نشوندم. آرشاویر همچنان داشت با سردی نگامون میکرد. چرا اینطوری شده؟ لبام آویزون شد... یعنی خوشحال نیس همسریابی اغاز نو جستجو کاربران ننه مرده رو میبینه؟؟ رو به همسریابی آغاز نو گفتم: به اینا برای یه دوره تباهی بود وگرنه منو چه به این حرفا داداش گلم لطفا منو نخور... عمر با سر کج شده یکم نگام کرد و بدون حرف دستشو انداخت دور شونه هام و بغلم کرد و گفت: اخه کی جرات داره تا وقتی همسريابي اغاز نو ورود به هستم عشقم و اذیت کنه؟؟ آخ همسریابی اغاز نو به فدایت داداشی که خودت گند میزنی و خودتم راست و ریس میکنی. آرشاویر نگاه معناداری به همسریابی اغ انداخت و از خشم قرمز شد. جوری رگ گردنش باد کرده بود که گفتم الانه که بترکه بیفته رو دستمون!!