و دستم روی صفحه گوشی لغزید و صدای مراکز ازدواج موقت در تبریز امد... مراکز ازدواج... من معذرت می خوام... بابت او شب، نفهمیدم دارم چه غلطی میکنم... مراکز ازدواج آسان؟
درد پر قدرتی زیر شکمم را فرا گرفت و بی اختیار ناله ای از دهانم خارج شد و درمانده صدایش زدم مراکز ازدواج موقت در اهواز... کمی مکث کرد و با لحن نگرانی گفت: هلن ؟ اشکم از گوشه چشمم چکید و او گفت: مراکز ازدواج خوب نیستی ؟.. . کجایی ؟
مراکز ازدواج موقت در اهواز حرف بزن
چشمانم را روی هم فشردم و گفتم: دو خیابون.. . لب گز یدم از درد و او گفت: مراکز ازدواج موقت در اهواز حرف بزن کجایی ؟ مراکز ازدواج آسان در مشهد دو خیابون.. . تمام عضالت شکمم پیچ می خورد، فرمان را فشردم و او گفت: دو خیابون چی ؟ دو خیابون تر از رستوران.. . تو ماشینم اومدم، اومدم.. . تماس قطع نمیکنم خب ؟ مراکز ازدواج آسان میرسم اومدم نمیدانم چقدر زمان گذشت تا خودش را به من رساند اما تمام مدت را پای تلفن حرف میزد تا مرا هوشیار نگه دارد و وقت ی در ماشینم را گشود و مرا آنطور نیمه هوشیار دید رنگ باخت و بدون درنگ دست زیر پا و سرم گذاشت، بلندم کرد و تا ماشینش که آنسوی خیابان بود دوید باد سردی که می وزید لرز به تنم می انداخت و شالم را با خودش به میان خیابان کشید و موهای پر یشانم را به بازی گرفت...
مراکز ازدواج موقت در تبریز با حال زار کنار تختم نشسته بود و تا خواستم لب باز کنم مراکز ازدواج آسان در مشهد وارد شد و رو به او گفت: به کس و کارش زنگ زدین ؟ بهتون گفتم جناب سفیری شما نمی تونید توی بخش زنان بمونید قطعا کادر درمان بیمارستان او را شناخته بودند چون تازگی ها به واسطه ی برنامه جدید مراکز ازدواج او داشت به شهرت می رسید پرستار دست ی به صورتم کشید و گفت: درد که نداری؟
مراکز ازدواج موقت اصفهان دوسش داشت
سرم را به نفی تکان دادم و او سوزنی به سرمم زد و رفت مراکز ازدواج موقت در تبریز کنار تختم ایستاد و نگاهم کرد غم داشت ؟ مراکز ازدواج موقت اصفهان دوسش داشت ی ؟ مراکز ازدواج آسان در شیراز نا مفهوم نگاهش کردم، منظورش را نمی فهمیدم حتما دوسش داشت ی که تا اینجا پیش رفت ی باهاش و از در که بیرون رفت من گیج و منگ بودم، مراکز ازدواج آسان نمیدانستم چه مرگم شده بود حتما معده ام را شستشو داده بودند اما ان پسرک حق به جانب چه می گفت؟
کمی جا به جا شدم و چشمم به شرح حالم خشک شد. .. زیر نامم، علت بستر ی سقط ذکر شده بود! دستم ملحفه را چنگ زد، اشکم چکید و حس از دست و پایم رفت بعد از چندی کسی وارد شد و من ملحفه را روی سرم کشیده بودم صدای پایش نزدیک شد. .. صدای مراکز ازدواج موقت در اهواز که امد آه از نهادم بلند شد حتما خوابه مراکز ازدواج خودم را برای خوردن یک سیلی جانانه اماده کرده بودم و او دستم را که ازملحفه بیرون بود گرفت دستش گرم بود، مثل همیشه. .. مراکز ازدواج موقت اصفهان دستم که بوسیده شد اشکم شره کرد و پوستم که خیسی اشکش را لمس کرد ب ی اختیار هق هقم راه افتاد ملحفه ام را کنار زد، چشمان زیبایش سرخ بودند