بازوهایش را در دست گرفت و گفت: ازدواج موقت در لندن! چته تو! چرا امروز مقابل هر حرف ازدواج موقت اصفهان موضع میگیری؟من اونا رو واسه مامانم نمیخوام.میخوام واسه تو بخرم.دوسشون داری؟ ازدواج موقت سایت پوفی کشید.خودش را از حصار دستهای ازدواج موقت تهران آزاد کرد و در حالیکه از مغازه بیرون میرفت.
ممنون ازدواج موقت اصفهان لباس نیاز ندارم
گفت: ممنون ازدواج موقت اصفهان لباس نیاز ندارم و از مغازه بیرون آمد.فواید ازدواج در اسلام خودش را به او رساند و گفت: دلم میخواد بعنوان سر خریدی برات. بخرم.تو امروز واسه مامان من وقت گذاشتی سر خریدی؟مسخرست! اون مال خرید عروس و دوماداست.در ضمن من واسه همسایمون . وقت گذاشتم.بی منت. ..اما همانطور که مانتوهای مغازه کناری را نگاه میکرد گفت: اما نداره.ازدواج موقت پاکان لباس نیاز ندارم.لطفا. تمومش کن ازدواج موقت تهران پوف کلافه ای کشید و ساکت شد.ازدواج موقت تلگرام مغازه را رد کرد و به طرف مغازه بعد رفت.یک مانتوی کالباسی نظرش را جلب کرد.
فواید ازدواج در اسلام گفت: رنگش چطوره؟
رو به فواید ازدواج در اسلام گفت: رنگش چطوره؟بنظر ازدواج موقت کانال نه زیاد تیرست و نه زیاد روشن که تو چشم بزنه.مناسب سن مامانته.خوبه؟. خوبه.موافقم با نظرت هر دو وارد مغازه شدند و ازدواج موقت تلگرام بر اساس حدسی که میزد سایز مانتو را انتخاب کرد.بعد از اینکه فواید ازدواج در اسلام حساب کرد از مغازه خارج شدند که ازدواج موقت سایت گفت: فقط مونده یه روسری.دیگه خریدامون. تموم میشه. ولی منم خرید دارما.تو رو آوردم برام نظر بدی و ازدواج موقت تلگرام در حالیکه با چشم دنبال مغازه روسری فروشی میگشت گفت: متاسفم چون تا بریم خونتون و اینا رو بدیم مامانت ظهر شده و دیگه باید برم دنبال بابا!
فواید ازدواج در اسلام ناراحت شد
فواید ازدواج در اسلام ناراحت شد: خواهش میکنم گفتم که نه.نمیرسیم خب.ببین.الان ساعت دهه.تا بریم شهر ابریشم و برگردیم خیلی دیر . میشه . خب اینا بمونه یروز دیگه میبریم میدیم مامانم مغازه روسری فروشی شیکی نظرش را جلب کرد.همان طور که به سمت آنجا قدم بر میداشت. گفت: روز دیگه ای نمیرسم.بابا پیشمه ازدواج موقت تهران که میدانست ازدواج موقت در لندن بهانه می آورد دیگر اصراری نکرد چون میدانست وقتی مایل نباشد به هیچ وجه نمیتواند.