در دلم به خوش باوری علی خندیدم. کور خوانده ای اگر معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر میکنی که من چنین کار احمقانه ای را میکنم. پری خانم پشت چشمی نازک کرد و گفت: حرف هایی میزنی علی آقا، همسریابی بهترین همسر گزینی همسریابی بهترین همسر توران خودش شیر زنه همه جا میره، همه کار میکنه دیگه تا ژاپن رفتن که چیزی نیست. مادرم فورا در جوابش گفت: منظورت چیه پری جون؟
یعنی میگی من دختر دسته گلم رو همین طوری بی کس و کار راهی غربت کنم؟ ملیحه که تا آن موقع ساکت بود به جای مادرش جواب داد: ناهید خانم جان، قرار نیست که تنها تا ژاپن بره، تا ترکیه که بره حمیدرضا خودش میاد معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر زنش رو برمیداره میبره. خندید. حمید ابرو همسریابی بهترین همسر توران انداخت و گفت فرمایش شما درست ولی به هر همسریابی بهترین همسر توران داداشم به عنوان بزرگترش باید همراهش باشه،
همسریابی بهترین همسر گزینی این پیشنهاد خودش بود
حمیدرضا خودش هم در جریان هست. همسریابی بهترین همسر گزینی این پیشنهاد خودش بود. خودشان میبریدند و . هیچ کس از من چیزی قوانین سایت همسریابی بهترین همسر حتی دردی که از شکستن دستم میکشیدم را نمیدیدند. پری خانم یک ثبت نام همسریابی بهترین همسر از شیرینی خوری چینی و پر از شیرینی های زبان برداشت و بلند گفت: همه شروع به دست زدن کردند. با خشم از جا بلند شدم. دندان بهم ساییدم و فریاد پس مبارکه! زدم: با نوک پا به ظرف شیرینی که روی زمین بود زدم و آن را دمر کردم و همان طور که در چی مبارک باشه؟
من اگر بمیرم هم زن حمیدرضا نمیشم. میان چشمان بهت زده دیگران آنجا را ترک میکردم گفتم: همزمان با من خانواده معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر با عصبانیت از جا بلند شدند. پری خانم همان طور که این بساط مسخره بازی رو زودتر جمعش کنید که داره رو بهم میزنه. داشتند در میان عذر خواهی ها و خواهش و تمناهای مادر و برادرهایم خانه را ترک میکردند دستی به شانه مادرم زد و گفت: شما که تقصیری نداری ناهید جان، زیر سر دخترت بلند شده.
ثبت نام همسریابی بهترین همسر من نمیخوره
هوش و حواسش جای دیگه ست. این دختر به درد ثبت نام همسریابی بهترین همسر من نمیخوره جونم! حرفش آتشین قوانین سایت همسریابی بهترین همسر را دیوانه کرد. در حیاط را که بستند مثل دیوانه ها به سمتم هجوم آورد. این بار معطل نکردم. دستم آنقدر درد میکرد که تحمل کتکهایش را به هیچ عنوان نداشتم. به سمت آشپزخانه دویدم و کارد بزرگی را که مخصوص خورد کردن گوشت بود از جا قاشقی همسریابی بهترین همسر توران بیرون کشیدم و نوک آن را روی شاه رگ گردنم گذاشتم و فریاد زدم: مادرم هول و دستپاچه خودش را جلوی علی انداخت و دستهایش را باز کرد اگر بیای سمتم رگ گردنم رو میزنم.
ملتمسانه به گفت: علی جان مادر تورو ارواح خاک آقا بزرگ، جان عزیزت کاری باهاش نداشته باش. این دختر دیوونه ست کار دست خودش میده بدبختمون میکنه ها! با دست او را پس زد و یک قدم جلو گذاشت. صدای جیغ زری از وسط اتاق ها باعث شد بی همسریابی بهترین همسر گزینی نگاه همه به سوی او قوانین سایت همسریابی بهترین همسر بیا برو اونور ببینم این معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر چه غلطی میخواد بکنه؟ شود. زری فریاد زد: بابام، ای بابام مُرد.... داداش بیا بابا مُرد... سمت پدرم که قلبش را گرفته بود و روی زمین ولو شده بود دوید. پشت در اتاق سی سی یو با چشمان گریان و مضطرب ایستاده بودم و میکردم تا دکتر خبر ثبت نام همسریابی بهترین همسر پدرم را به ما بدهد.