
برا شام وای الان دوباره سوژه اینا می شم تا کسی نمی دونست مشکلی نداشتم ولی جلو خانواده ام اصلا فکرشم باعث می شد گریه ام بگیره سایتآغازنو اومد تو و گفت بچه ها بیاین شام! مزه پروند به افتخار آقا داماد سایت آغاز نو خنده خجالت زده ای کرد و گفت برو با همسنت شوخی کن بچه! من که هنوز اشکم بند نیومده بود با اومدن سایت آغاز نو جستجوی کاربران بدتر شد
سایت آغاز نو جستجوی کاربران نگاهی به من کرد
اصلا نمی دونستم چطوری با رو به رو بشم سایت آغاز نو جستجوی کاربران نگاهی به من کرد و با دیدن اشکای من خودشو کامل کشید توی اتاق و درو بست و نگران پرسید چی شده؟ سایت آغاز نو تلگرام و که ریز ریز می خندیدن سایت آغاز نو بود که چشم غره ای به او دوتا رفت و رو به سایت آغاز نو پستو با پرویی تمام گفت هیچی تقصیر این دوتاست یه خورده اذیتش کردن و خم شد و از روی میز یه دستمال برداشت و داد دستم و اینجوری خودشو از اون دوتا جدا کرد این خواهر شوهر ساده ما که مقنعه اش رو جالباسی نمی مونه! سایت آغاز نو ورود اخم کرد و به نگاه کرد سایتآغازنو فوری خنده اشو خورد و بلند شد و گفت من برم ببینم کمک نمی خواد عصاشو برداشت و گفت سایت آغاز نو بی خیال شوخی بود این خیلی زرزوه!
از کنار سایتآغازنو رد شد
از کنار سایتآغازنو رد شد و گفت صبرت بده! و دوتایی با سایت آغاز نو پنل کاربری خندیدن و رفتن من همون وسط وایستاده بودم و داشتم دستمال توی دستمو ریز ریز می کردم سایت آغاز نو تلگرام نگاهی به کرد و انگار بودن براش مهم نبود گفت بی خیال سایتآغازنو چرا اینجوری می کنی؟ نمی دونستم چی بگم سایت آغاز نو پستو یه خورده اومد جلوتر و گفت از کار من ناراحتی؟ نباید موضوعو مطرح می کردم؟ دستمالو کشیدم روی چشمم به طرز احمقانه ای از خود سایت آغاز نو پنل کاربری هم خجالت می کشیدم بدون اینکه نگاهش کنم