
پسره و سايت هلو صيغه حمیدی جا خورن درست پشت خیابونی بود که سالن ورزشی و اون همه سوله توش بود همسریابی هلو با عکس کنارم ایساد و رو به پسره گفت: ماشین کجا بود؟ همون جا ولش کرده بودن
سابقه نداشت کسی با همسریابی هلو با عکس بیاد اون ورا
تعجب کردم سابقه نداشت کسی با همسریابی هلو با عکس بیاد اون ورا چون چند وقت پیش ریخته بودن و همه رو جمع کرده بودن کسی زیاد اونجاها پیداش نمی شه تازگیا! منم از زور بی جایی رفتم دستام و مشت کرده بودم و حال خودم و نمی فهمیدم دلم می خواست برم و گلوی طرف و بگیرم و فشارش بدم تا کلمات از حلقومش بزنه بیرون! بعد رو کرد به هلو سایت صیغه حمیدی و گفت: به جون یه دونه خواهرم من ندزدیدمش دیدم ولش کردن، گفتم خوب، منم یه استفاده ای ببرم داشتم می بردم آبش کنم که بدشناسی گرفتنم دوباره دستی به بینی اش کشید و گفت: کسی توش نبود! ورود به پنل همسریابی موقت هلو روش بود یه، دو سه تا کیف زنونه هم توش بود!
هلو سایت صیغه با همون اخم گفت
اول خواستم اونا رو خالی کنم و بی خیال ماشین بشم ولی بعد دیدم از ماشینه بیشتر گیرم میاد! تمام بدنم خشک شد نمی تونستم تکون بخورم هلو سایت صیغه با همون اخم گفت: کیفارو چکار کردی؟ با تعجب برگشتیم سمت هلو سایت صیغه حمیدی بود که پرسید: پس کیفا تو ماشین نبودن؟ هلو سایت صیغه سری تکون داد و گفت: بچه ها ماشین و گشتن چیزی توش نبود! نگاهی به سايت هلو صيغه انداختم و دوباره به پسره چشم دوختیم اونم گفت: پولاشو برداشتم و کیفارو انداختم تو همون خرابه! حالم بد بود خیلی بد سايت هلو صيغه نگاهی به ما کرد و گفت: یه گشت می فرستم اون اطراف و بگردن! یه چیزی توی گلوم گیر کرده بود و بالا نمی اومد