
دستامو از آغاز نو همسریابی تلگرام دستاش کشیدم، سفت چسبیده بودشون، هر لحظه حالم بدتر میشد... نفسشو با صدا بیرون داد و بلند تر از قبل گفت: همسریابی اغازنو با توام میگم چرا گریه میکنی؟ نمیخواستم کسی صداشو بشنوه، اگه بازم سکوت میکردم و حرف نمیزدم خونه رو روی سرش میذاشت، از طرفی هم اصلا نمیدونستم باید بهش چی بگم اشکامو پاک کردم و بدون اینکه نگاهش کنم آروم گفتم: هیچی، دلم گرفته... پوزخند زد... همسریابی اغازنو من بزرگت کردم دنیز دلم میخواست برم تو بغلش و اونقدر گریه کنم که دیگه نای حرف زدن هم نداشته باشم با سر انگشتش اشکامو پاک کرد و سرشو سوالی تکون داد و گفت: همسریابی اغازنو چی باعث شده چشمای خوشگلت خیس شن؟ لبامو به هم دوختم و فقط نگاهش کردم کانال همسریابی آغاز نو چشمام دنبال دلیل ناراحتیم میگشت، میدونستم سکوتم عصبیش میکنه ولی حرفی هم نداشتم، هیچی به ذهنم نمی رسید... اگه میفهمید میدونم ناراحت میشد؟
دوست نداشت جستجوی همسریابی اغازنو بفهمم
دوست نداشت جستجوی همسریابی اغازنو بفهمم، چون باهام راحت نبود؟ آب دهنمو به زور قورت دادم، به آرام قول داده بودم بهش چیزی نگم اما میتونستم نگم؟ اصلا متوجه آرام نشده بودم تا اینکه اومد و جعبه ی قرص همسریابی آغاز نو ورود روی میزگذاشت... نگاهم ناخودآگاه روی جعبه ی کوچیک کشیده شد... چرا تا حال ندیده بودمش؟جدید بود؟ موسسه همسریابی آغاز نو سمتش کشیدم و نگاهی بهش انداختم، شاید میشد با این به روش بیارم و کاری کنم که خودش همه چیزو لو بده، اما بعید بود... آرام آب بیارم واست؟ همسریابی آغاز نو ورود سرشو تکون داد و بدون اینکه نگاهشو از روی جستجوی همسریابی اغازنو برداره گفت: همسریابی آغاز نو ورود نه ممنون... آرام سرشو تکون داد و نیم نگاهی بهم انداخت و ازمون دور شد، میتونستم معنی نگاهشو بفهمم نگران بود که نکنه من به همسریابی آغاز نو ورود بگم میدونم و پای اونم وسط بیاد… همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران جعبه ی قرصو از دستم قاپید و با خونسردی گفت: همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران خب؟ آروم گفتم: این قرصتو چرا همسريابي اغازنو ندیدم تا حالا؟ نفس عمیقی کشید و روی میزکوبیدش... همسريابي اغازنو حال که دیدی، جواب جستجوی همسریابی اغازنو بده.
دستامو روی میزگذاشتم و کانال همسریابی آغاز نو هم فشارشون دادم
دستامو روی میزگذاشتم و کانال همسریابی آغاز نو هم فشارشون دادم... لبامو روی هم فشار دادم و بغضمو قورت دادم نگاهی به دستام انداخت و گفت: همسريابي اغازنو چی میخوای بگی، بگو راحت کن خودتو... طاقتم ته کشید، واسه اینکه دوباره اشکام روی گونه هام نریزه چند بار پشت سر هم پلک زدم و بعد آروم گفتم: قول میدی عصبانی نشی؟ نگاه گیجشو بهم دوخت و بعد از چند ثانیه سرشو تکون داد...
همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران بگو آب دهنمو به زور قورت دادم، نمیدونستم واکنشش چیه، چند بار پشیمون شدم اما آخر سر بریده بریده گفتم: چرا... بهم نگفتی؟میتونستم بفهمم شک کرده، چون اخماشو آغاز نو همسریابی تلگرام هم کشید ولی خیلی زود با خونسردی گفت: همسریابی اغازنو چیو نگفتم؟