
ولی چیزی که معلومه حادثه، همون اطراف براشون اتفاق افتاده که ماشین همون جا پیدا شده همسریابی دائم هلوه هم سری تکون داد و گفت: شاید یه اتفاقی قبلا افتاده باشه که بشه ازش یه چیزی درآورد پنل همسریابی دائمی هلو هم کلافه دستی به سرش کشید و گفت: همین الان می خواین برین در خونه اش! ؟ همسریابی دائم هلوه بود که گفت: نه اول می ریم جایی که ماشین و پیدا کردن!
پنل همسریابی دائمی هلو با تردید گفت
پنل همسریابی دائمی هلو با تردید گفت: منم می تونم بیام؟ سر تکون داد و هر سه راه افتادیم به طرف ماشین تازه راه افتاده بودیم که موبایلم زنگ خورد شماره همسریابی دائم هلو بود دلم نمیخواست صداشو بشنوم پسره احمق خواهرشو با یه عده غریبه که سه روزه می شناسه ول کرده و رفته باز از فکر اینکه ممکنه چه اتفاقی برای همسریابی دائمی هلو افتاده باشه تمام بدنم لرزید صدای همسریابی دائم هلوی شنیدم: چرا جواب نمی دی؟ برگشتم طرفش و گفتم: همسریابی دائم هلو نمی خوام باهاش حرف بزنم همسریابی دائم هلوی گوشی رو از دستم کشید و جواب داد و منم بی حال برگشتم سمت پنجره نذار اتفاقی براش بیافته
همسریابی دائمی هلو فقط خواهرم نبوده
همسریابی دائمی هلو فقط خواهرم نبوده همه زندگی منه من باید مواظبش می بودم، من می دونستم که اون خیلی ضعیفه، من باید حواسم بیشتر بهش می بود نذار این غفلت من تاوان بزرگی داشته باشه نفهمیدم چی به همسریابی دائم هلو گفت وقتی پنل همسریابی دائمی هلو رو داد دستم گفت: بهتره با همسریابی دائم هلود صحبت کنی! باز قلبم توی گلوم شروع به زدن کرد چی باید بهش می گفتم دستی به صورتم کشیدم و گفتم: تلفنی نمی شه می رم خونه باهاش حرف می زنم سر تکون داد و گفت: من به همسریابی دائم هلو یه چیزایی گفتم با اونم حرف بزن حالش خیلی خراب بود تنها چیزی که تونستم بگم یه باشه آروم بود وقتی رسیدیم به محل مورد نظر یه ماشین گشت هم اونجا بود سه چهار نفری هم مشغول گشتن بود