همسریابی آنلاین هلو - همسریابی


همسریابی طوبی موقت با بهترین کاربران

...اوهوم... یه فشار محکم رو سینه ام زد که آخ بلندی گفتمو خودمو آنارو همزمان چرخوندم همسریابی طوبی موقت پایین بود.. امامن پا رودلش نزاشتم جوجه است دیگه

همسریابی طوبی موقت با بهترین کاربران - همسریابی


آدرس همسریابی طوبی موقت

آنا اومد چهار زانو رو تخت نشست و به پاش اشاره کرد و گفت. سرتو بزار اینجاااا. بی هیچ مخالفتی این کارو انجام دادم و چشمامو بستم و این دستای ظریف سایت همسریابی موقت طوبی بود که پیشونی و شقیقه هامو ماساژ میداد. و آروم گفت. چشم جایی نمیرم. کنارخودت میمونم حالا آروم باش. خوبه؟ دوست داری چند بار بگم که آروم شی... باشه پس گوش کن... چشم جایی نمیرم هرچی تو بگی.

چشم جایی نمیرم که تو نباشی.... همسریابی طوبی موقت همین طور داشت میگفت و با حرفاش و ماساژ دستش داشتم آروم میشدم.

سر سایت همسریابی موقت طوبی رو اوردم پایین

قبل از این که خوابم ببره دستم بردم بالا و سر سایت همسریابی موقت طوبی رو اوردم پایین. و کانال همسریابی طوبی همون طور ادامه میداد. آروم و مهربون و نوک انگشتاشو رو شقیقه ام حرکت میداد. چشم.. چشم هرچی تو بگی آریا... .آریاا آقایی... بیدارشو. همون بار اول بیدار بودم اما جواب ندادم دوست داشتم همسریابی طوبی موقت صدام بزنه.. نشست رو دلم آروم عین این بچه ها...ای جونم جوجوی خودم چشامو آروم باز کردم. ... وباصدای خوابالو گفتم پاندا. ...پاشو خیلی سنگینی.

وای دل و روده ام اومد تودهنم.... آریا چی گفتی من چییییی. . و خم شدو یه دسته از موامو گرفت تو دستشو شروع کرد به کشیدن... دستشو بر داشت خو چیکارکنم سنگینی آیییی... سایت همسریابی موقت طوبی نکن موامو کندی.... هنوز رو دلم بودو دستاشو به سینه ام تکیه داده بود. یه لبخند خبیثانه زد.و گفت پس من پاندام هاااا. با سر و یه لبخند گفتم اوهوم. ...اوهوم... یه فشار محکم رو سینه ام زد که آخ بلندی گفتمو خودمو آنارو همزمان چرخوندم همسریابی طوبی موقت پایین بود.. امامن پا رودلش نزاشتم جوجه است دیگه... روزانوام واستاده بودم حالت چهار دستو پا بدن آنا بین زانوام بود و سرشم بین دستام.. با یه اخم نمایشی...و سرمو کم کم بردم پایین و گفتم حالا بخورمت شیرینی...

سایت همسریابی موقت طوبی داشت التماس میکرد که بووووووم صدای کوبیده شدن در با دیوار اومد... آریا چی شده.. بدون هیچ تغییر حالتی نگاه منو همسریابی طوبی موقت با تعجب چرخید سمت در... ورود به سایت طوبی با ارسال پیامک و آذین بودن که همزمان باهم منو صدازدن. و بادیدن صحنه هردو سرشونو انداختن.پایین.. منم با اعصبانیت گفتم اینجا...

کانال همسریابی طوبی قبل از ادامه دادن من گفت

کانال همسریابی طوبی قبل از ادامه دادن من گفت. ...تویله است... صدامو بردم باال چرا در نمیزنین آذین ورود به سایت طوبی با ارسال پیامک مگه تو در نزدی... نه بابا مگه اینجا در داشت... بییییییرووووون...احمقااااا... آذین همون مدلی که سرش پایین بود نگاهی به احسان که بغل دستش بودکرد با ما بود.... احسان: نه بابا ما خودی هستیم. دادزدم ورود به سایت طوبی با ارسال پیامک... با عجله دست آذین و گرفت رفت بیرون و در و بست... یهویی باز در وا شد بازم احسان بود.سرشو از کنار در اورد داخل. پاشو بزار نفس بکشه واسه مسابقه لازمش داریم و الفرار و در وبست..... آنا: با حرص گفت آریاااااا آبروم رفتتتتتت.

مطالب مشابه


آخرین مطالب