گفتم برو بشین... احسان... وسط حرفش اومدمو گفتم... بروبشین میگم... اونم بی صدا رفت و نشست. ویبره گوشی که تو دستم بود... داشت دیوونه ام میکرد رفتم تو حیاط و جواب دادم. الووو. الو سلام اشتباه نمیکنم ورود به سایت همسریابی اناهیتا دوهمدم خودتی؟ اره خودمم...نامرد. ..نارفیق... چته تو پاچه میگیری گوشی بده آ... نزاشتم اسم آذینو به زبون بیاره.. اگه الان زنده ای به صدقه سری آقا کیانه... واگرنه اون موشی که بین من ورود به سایت دوهمدم دوندی بی جواب نمیموند... از چی حرف میزنی.؟ ببین ورود به سایت دوهمدم جدید گفت که تو گفتی بیاد رستوران و منو با خانم کرمی ببینه... نقشه ات نگرفت تیرت به سنگ خورد.
ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید از امشب به بعد
ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید از امشب به بعد زن منه. .. تا حالا هیچی نگفتم... نه تنها من بلکه ورود به سایت دوهمدم هم دل خوشی از تو نداره.... اگه شمارتو رو صفحه گوشی عشقم ببینم. .. دیگه هیچ کس جلو دارم نیست... گوشیو قطع کردم و از عصبانیت.دستم میلرزید... دستی روی شونه ام قرار گرفت... برگشتم و ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید رو دیدم.. خودش بود... با سر حرفشو تایید کردم... چته تو الان آروم باش. که چی خو حرف بزن ازش متنفرم که...که... که میخواست عشقم ازم بگیره...بگیره بازم مردونه تر بود میخواست بدزده... بیا بریم تو ورود به سایت دوهمدم انقدر نگران بود به من پناه اورد... آروم باش...
با ورود به سایت ازدواج دوهمدم رفتیم تو
با ورود به سایت ازدواج دوهمدم رفتیم تو و به سمت ورود به سایت دوهمدم جدید رفتم و در همون حین شماره رضارو و پیاماشو که نگاه نکرده حذف کردم... بیا بگیر. اگه این زنگ بزنه و به من نگی خودت میدونی... چشم اصلا خط جدید میندازم. بی بلا... و با همون اخم گفتم: نگران نباش کاریش ندارم. ..من فقط خوش ندارم کسی به ناموسم نظر داشته باشه... همین غیرتتو دوست دارم...آقایی.. برو وروجک. ..برو. ..
واسه دلبری بیش از حد...زوده بزار همه چی به وقتش. ورود به سایت دوهمدم جدید... رفتم و کنار آقا جون نشستم باید باهاش حرف میزدم این بهترین وقت بود همه سرگرم صحبت بودن... باباجان. بله پسرم. من نکرده نمیخوام با نظر شما مخالفت کنم اما قبول دارین که باید خانواده ورود به سایت دوهمدم هم تو این مراسم باشن..