همسریابی آنلاین هلو - همسريابي


ورود به سایت همسريابي دوهمدم

 گفت: نگیر سایت همسریابی دوهمدم رضا تا تونستیم کلی فیلم و عکس از همدیگه گرفتیم و خندیدیم با خستگی همه افتادیم روی مبلا یه دست و یه پام از مبل آویزون بود

ورود به سایت همسريابي دوهمدم - همسريابي


آدرس همسريابي دوهمدم

نامحسوس زدم به پای نیکا و آب پاشیدم به همسريابي دوهمدم که گفت: حدیث؛ نکن گوشی دستمه با خنده گفتم: تا تو باشی به ما بگی کوزت دوهمدم برای اینکه حرص ما رو در بیاره چند بار گفت که ترلان رفت پشت سرش و بدون اینکه دوهمدم متوجه بشه کف ریخت روی زمین که ارسلان اومد بره عقب که لیز خورد و با پشت افتاد زمین همه ی بچه ها زدن زیر خنده. ستی نشست روی اپن و گفت: خوردی؟

همسريابي دوهمدم با خنده یه بیشوری نثار ستی کرد

تف کن نمونه توی گلوت همسريابي دوهمدم با خنده یه بیشوری نثار ستی کرد. رفتم سمت ارسلان و دستش و گرفتم و گفتم: پاشو بابا پاشو دستم و گرفت و خواستم بلندش کنم که من و کشید سمت خودش و نزدیک بود بیوفتم روی زمین و همزمان جیغی کشیدم که رفتم توی بغل ارسلان لباسش و چسبیده و بودم و چند ثانیه همونطور مات توی همون حالت بودیم صدای سوت نیکا و ستی و ترلان بلند شد که سریع بلند شدم و روبه دوهمدم گفتم: خیلی دست و پا چلفتی هستی همسريابي دوهمدم با خنده بلند شد و گفت: تو دست و پا چلفتی هستی به من چه با خنده و حرص آروم مشت میزدم بهش بعد تموم شدن ظرفا با مهدیس رفتیم سمت مبلا که ممد رضا با گوشی اومد سمتمون و گفت: اینجا ما چند تا خانوم متشخص و مشاهده میکنیم مهدیس با خنده دستش و گرفت جلوی صورتش.

سایت همسریابی دوهمدم رضا تا تونستیم کلی فیلم و عکس از همدیگه گرفتیم

 گفت: نگیر سایت همسریابی دوهمدم رضا تا تونستیم کلی فیلم و عکس از همدیگه گرفتیم و خندیدیم با خستگی همه افتادیم روی مبلا یه دست و یه پام از مبل آویزون بود که امیرگفت: ای  خسته شدم عزیزم دیدی چقدر از من کار کشیدن ؟ آتوسا گفت: آقا امیر، شما بخوای بری خونه ی خودت فکر کردی من دست به سیاه و سفید میزنم؟ یا خودت کار میکنی یا برام خدمتکار میگیری بعله. همسريابي دوهمدم با خنده گفت: امیر خوردی؟ هستشم بنداز سطل آشغالی پانیذ گفت: من اگه انقدر که کار کردم؛ خونه ی مامانم کار میکردم الان خیلی راحت تر بودم متین بالشت و پرت سمت رومینا و گفت: هوی، این هنوز کثیفه ها رومینا با حرص دندوناشو نشون داد و بالشت و پرت کرد سمت  سایت همسریابی  بعد کلی خندیدن، زنگ زدیم و شام آوردن و همونجا خونه ی ممد خوابیدیم ماشالا انقدر زیاد بودیم تو حلق هم خوابیده بودیم (خوشا دیوونه هایی که عاقل نشدن مثل ماها) توی خونه نشسته بودم و مچاله اسکل بازیای ترلان و  سایت همسریابی  و نگاه میکردم یه مشت چندش دور من جمع شدن ترلان: ممد میگم اگه بچمون پسر شد تو بازم دوسش داری؟

مطالب مشابه


آخرین مطالب