همسریابی آنلاین هلو - شیدایی


ورود به شیدایی چگونه است؟

میشه؟ میشه؟ میشه؟ (ده تا میشه ی دیگه پشت سر هم که حال ندارم بنویسم) ورود به سایت شیدایی همسریابی با خنده زد رو شونم و گفت: میشه چی؟ چشامو بستم و از میگ میگ

ورود به شیدایی چگونه است؟ - شیدایی


ورود به شیدایی با عکس

آخه خیلی باحال شدی دیانا دستم رو گرفت و گفت: بیا بیرون تا بدتر نشدی الان سرما میخوریا اداش و درآوردم و دستش رو گرفتم و از حوض اومدم بیرون و دیدم ورود به شیدایی همونطور دلشو گرفته و داره میخنده با ورود به صفحه سایت شیدایی زدم به پاش که تعادلشو از دست داد و خودشم افتاد تو آب و همه زدیم زیر خنده که ورود به شیدایی با ورود به صفحه سایت شیدایی اسمم رو صدا زد و منم براش زبونی درآوردم با ترلان حرف زدم که گیر سه پیچ داد و گفت منم میخوام بیام شمال هیچی دیگه، الان اینا میگن این همه رو دور خودش جمع کرده الانم میخوام برم با ورود به سایت شیدایی بحرفم و از خجالتش دربیام و به همراهم.

نشستم کنار ورود به سایت شیدایی همسریابی

نشستم کنار ورود به سایت شیدایی همسریابی که گفت: به حدیث خانوم، ساک و وسایل جمعه؟ نیشم و از اینجا تا کرج دم در عوارضی باز کردم و گفتم: مملی خندید و گفت: خب گوش میدم با خنده گفتم: فدای تو، که سریع میگیری مطلب و میری سر اصل مطلب.

مملی جونم، منم تورو دوست دارم. میشه؟ میشه؟ میشه؟ (ده تا میشه ی دیگه پشت سر هم که حال ندارم بنویسم) ورود به سایت شیدایی همسریابی با خنده زد رو شونم و گفت: میشه چی؟ چشامو بستم و از میگ میگ سریعترگفتم: دوستم همرامون بیاد شمال لای چشامو آروم آروم وا کردم که دیدم ورود به سایت شیدایی در حاله تفکر و اندیشه کردنه سریع چشام رو بستم، میدونستم الان میگه نه خاک اندر در سرت کنم ترلان ورود به سایت شیدایی: باشه مشکلی نیست بیاد چشام رو باز کردم.

اول با تعجب و بعد با ورود به سایت ازدواج شیدایی نگاهش کردم

اول با تعجب و بعد با ورود به سایت ازدواج شیدایی نگاهش کردم و جیغی کشیدم از سر صفحه ورود به شیدایی و پریدم ورود به سایت همسر یابی شیدایی و آبیاریش کردم (دیگه خودتون میدونید منظور بوس کردن) و از ورود به سایت همسر یابی شیدایی دراومدم و بلند شدم و رفتم پیش ستی که منتظر من بود. ستی: چیشد زردآلو؟ با ورود به سایت ازدواج شیدایی جیغی زدم و پریدم ورود به سایت همسر یابی شیدایی وگفتم: قبول کردبا ورود به سایت ازدواج شیدایی عین این اسکلا از صفحه ورود به شیدایی بالا و پایین پریدیم. سریع از ورود به شیدای دراومدم و زنگ زدم به ترلان، داشت بوق میخورد که ورود به شیدایی همونطور که داشت ما رو نگاه میکرد روبه مهراب گفت: این دوتا خل چلن، مارو هم میخوان دوقطبی کنن منو ستی همزمان زبونی درآوردیم سمتشون که ترلان جواب داد و گفتم: الو ترلان چطوری؟ هان ؟ بنال خواب بودم، خیر سر تو و ورود به شیدایی.

مطالب مشابه


آخرین مطالب