آقای عاشق پیشه برای همیشه از دستش داد عین دیوانه ها موبایلش را برداشت و شماره ی صیغه یابی شیدایی را گرفت، آن قدر هول بود که چند بار شماره اش را پس و پیش گرفت. صدای بوق کنار گوشش برایش صدای مرگ بود. بله باصدای لرزان و ترسیده بریده بریده گفت...
صفحه ورود به صیغه یابی شیدایی متعجب گوشی در دستش خشک شد
صیغه یابی شیدایی بگو که دروغه...بگو که دارم خواب می بینم...تو رو صیغه یابی شیدایی بگو همش شوخیه. صفحه ورود به صیغه یابی شیدایی متعجب گوشی در دستش خشک شد. چی می گی ورود به صیغه یابی شیدایی درباره چی داری حرف می زنی؟ لعنتی تو می دونستی و نگفتی؟ صفحه ورود به صیغه یابی شیدایی این بار عصبی داد کشید: صیغه یابی شیدایی ورود واضح گریه می کرد و هق هق مردانه اش به گوش شهرام مى رسید
دیونم کردی، چی شده چی رو می دونستم؟ آنا آنا مرده.... آره؟
می دونستی حرف بزن نارفیق تو میدونستی؟
شهرام به لکنت افتاد، زبانش پشت دندان هایش گیر کرد چه جوابی بدهد. آروم باش، باورکن خودمم دیروز فهمیدم نمی دونستم چه طوری باید بهت بگم.
رادوین نفس در سینه اش ایستاد، قلبش ثانیه ای نزد، عرق سردی روی تمام بدنش نشست.
ورود به صیغه یابی شیدایی خواهش می کنم
بدنش سست شد، شاید آخرین امیدش شهرام بود که بگوید همه ی این عکس یک شوخیه، ولی مهر تاییدش... آنای من...یعنی... واقعا باصدای بلند هق زد. ورود به صیغه یابی شیدایی خواهش می کنم، باخودت این جوری نکن. صیغه یابی شیدایی ورود اما صدای صفحه ورود به صیغه یابی شیدایی را نمیشنید. دلم خوش بود داره نفس می کشه... زنده ست چشم های رنگ شبش داره دنیا رو می بینه، اما ا لان دیگه به چی دل خوش باشم؟
به چی شهرام؟ حال خراب رادوین دل هر غریبه ای را به رحم می آورد، چه رسد به محمد دلسوز و مهربان. پاشو رادوین، بریم خونه یکم بخواب بهتر شی. رادوین با چشمان اشکی اش زل زد به محمد. بخوابم؟ آنلی زیر خروار صیغه یابی شیدایی خاکه اون وقت من بخوابم؟
چه طوری، مگه می تونم؟ صفحه ورود به صیغه یابی شیدایی دیروز می گفت عروسیشه حا لا می گن مرده! کدوم رو باورکنم، کدوم رو محمد؟ بریم خونه حرف می زنیم ا لان پاشو بریم، آنج لا می خواست بیاد باهات کار داشت. با این حال نبینت بهتره.
صیغه یابی شیدایی ورود باشانه های افتاده
صیغه یابی شیدایی ورود باشانه های افتاده و پاهایی که به سختی روی زمین می کشید به دنبال محمد از شرکت بیرون رفت. محمد روی صندلی کنار راننده نشاندش و خودش ماشین را دور زد و سوارشد. ورود به صیغه یابی شیدایی ک لافه لب زد: باید برم ایران هرچه زودتر باید برم.