
من که مشغول برداشتن وسایل شده بودم گفتم کارای شما کی گره نخورده بودن؟ ازدواج موقت هلو نگاهی به من کرد و گفت هنوز یه نقطه کور داره! من و ازدواج موقت هلو برگشیتم و هم زمان گفتیم همسر موقت هلو! دستشو تکون داد و گفت چیزی نیست که به درد شما بخوره! با نگرانی ماشینو دور زدم و جلوش وایستادم و گفتم ازدواج موقت هلو تهران جون من راستشو بگو بسته شده؟
ازدواج موقت هلو قم پوفی کرد
ازدواج موقت هلو قم پوفی کرد و گفت چرا قسم می دی دختر! طفره نرو! حالا ازدواج موقت هلو اصفهان کنارم ایستاده بود و با دقت به همسر موقت هلو نگاه می کرد بازوشو گرفتم و تکونش دادم همسر موقت هلو و دار و دسته اشو گرفتین دیگه؟ کسی ازدواج موقت هلو تهران نیست الان؟ نگاهی به من انداخت و دستمو از روی بازوش برداشت و توی دستش فشرد و گفت دار و دسته ازدواج موقت هلو اصفهان همه تو زندانن ولی یه مشکل هست همه می گم رئیس همسر موقت هلو داماد سابق همون کارخونه داره ولی اثری ازش نیست هر جا یه ماجرای ناجور اتفاق افتاده اسم همسر یابی موقت هلو هست ولی خودش نیست متفکر گفت ما هم اسم ازدواج موقت هلو تهران چند بار شنیدیم! همه ازش خیلی می ترسیدن! با نگرانی به ازدواج موقت هلو قم نگاه کردم و گفتم خطری که برای شما نداره؟ همسر موقت هلو خندید نه چه خطری! زد به بازومو گفت اه جمش کن دیگه!
همسر موقت هلو گفت سلام
روبه همسر موقت هلو گفت سلام منو به اون شوهر بی معرفت منم برسونین! ازدواج موقت هلو قم خنده ای کرد و گفت خبر داره اومدین اینجا؟ نچ! اون که می دونه کی بیاد دو ماهه عروسی کردیم بیست روز سر جمع خونه نبوده غیر از اون سه روز عسلی که رفتیم که دیگه هیچ وقت نشده یه روز کامل خونه باشه! برگشتم و به همسر موقت هلو نگاه کردم و گفتم حواست باشه تو حق نداری منو اینجوری تنها بذاری! ای همسر موقت هلو جان از آب گل آلود ماهی نگیر دیگه! طلب کار گفتم همین که اینا زودتر از ما عروسی گرفتن ازدواج موقت هلو در حالی که سر تکون می داد و سعی می کرد نخنده گفت می دونم می دونم ما زودتر عقد کردیم