
همسریابی توران جدید که تا حدودی فهمیده بودم که قضیه چیه و خاله چی میخواد بگه با اینکه در ظاهر سرم پایین بود و مشغول غذام بود ولی روی حرفاش زوم کرده بودم که یهو همسریابی توران بدون فیلتر قاشق و چنگالشو توی ظرف گذاشت و بلند گفت: همسریابی توران بدون فیلتر نه همه ی نگاها از جمله نگاه خودم با تعجب روی همسریابی توران بدون فیلتر چرخید... خاله الهام چی نه؟ چرا نمیذاری حرف دلتو بزنم؟تا کی نمیخوای بگی؟مگه چیزی پنهونه؟مگه همه نمیدونن دنیزو میخوای؟ از روی صندلی بلند شد و با عصبانیت گفت: سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر حرف دل معرفی سایت ازدواج و همسریابی توران 81 این نیست نمیخوام چیزی بشنوم...
همسریابی توران جدید که بهتر از هر کسی دردشو میدونستم
همسریابی توران جدید که بهتر از هر کسی دردشو میدونستم که داره اینجوری گارد میگیره رو بهش با همون لحن گرفته گفتم: خیلی خب، بشین غذاتو بخور بی توجه بهم کتشو از روی کاناپه برداشت و سمت در رفت... همسریابی توران جدید که از بیرون رفتن شبونش بیشتر از هر چیز دیگه ای ترس داشتم، ببخشیدی گفتم و از جام پاشدم و سمتش رفتم... داشت کفشاشو میپوشید...
نمیذارم جایی بری سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر کتشو کشید
گوشه ی کتشو کشیدم و با حرص گفتم: نمیذارم جایی بری سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر کتشو کشید و راهشو ادامه داد، سریع کفشامو پوشیدم و جلوش ایستادم... سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر به جون خودت مگه از رو جنازه ی همسریابی توران جدید بخوای رد شی که بری نفس عمیقی کشید و گفت: سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر حالم بده دنیز، برو کنار آهی کشیدم و آروم لب زدم: کجا میخوای بری، چی حالتو خوب میکنه؟
کلافه دستشو توی موهاش کشید، انگار خودشم نمیدونست توی اون لحظه چی میخواد... معرفی سایت ازدواج و همسریابی توران 81 نمیخوام حرفاشونو بشنوم آب دهنمو به زور قورت دادم، حال خوب بود حرف بدی نزده بودن که اینجوری از کوره در رفته... ما قبلا راجع به این موضوع با هم حرف نزدیم؟ پوزخند زد و با لحن تندی گفت: معرفی سایت ازدواج و همسریابی توران 81 من یه چیزی گفتم ؛ الان شرایط فرق کرده متعجب نگاهی بهش انداختم که با عصبانیت توی چشمام زل زده بود، با نگرانی لب زدم: چه فرقی؟ سرشو تکون داد و با لحن کنترل شده ای گفت: معرفی سایت ازدواج و همسریابی توران 81 بیخیال شو دنیز... سرمو تکون دادم و با صدای تحلیل رفته ای گفتم: بیخی ا ِل چی بشم؟
صدایی نشنیدم ؛ نگاهی بهش انداختم، ساکت بود و فقط کلافه بهم نگاه میکرد نگاهمو که دید دستشو روی صورتش کشید و لب زد: همسریابی توران بدون فیلتر میخوام یکم تو حال خودم باشم، میذاری؟ تحملم سر اومد و ناخواسته چیزی که توی ذهنم بودو با لحن تندی به زبون آوردم: نه نمیشه، نمیشه تنهات بذارم، نمیشه بذارم توی حال خودت باشی چون خودتو به کشتن میدی، فهمیدی؟