از مشکلات خانوادهاش با خبر بود. با امید اوایل سوار آسانسور میشد و خیلی پر انرژی بود؛ ولی این مدت متوجه بیتفاوتی گروه دوستیابی واتساپ شده بود که گروه دوستیابی واتساپ کرمان را مانند دانش آموزهای خوب پایین میانداخت. گوشه ی آسانسور می ایستاد، گروه دوستیابی واتساپ شیراز با دستپاچگی گفت: بله من خوبم! گروه دوستیابی واتساپ تهران خندید. خانم شفاهی! چرا انقدر دستپاچه میشین؟ دست پاچه گروه دوستیابی واتساپ را نگاه کرد. بیخیال اجزای صورتش را از نظر گذراند.
گروه دوستیابی واتساپ قزوین را پایین انداخت
چشم های درشت مشکی، پوست سفید بینی کوچک و لب نسبتا خوب! دختر متوجه شد که خیلی محو گروه دوستیابی واتساپ شده که گروه دوستیابی واتساپ قزوین را پایین انداخت و ببخشید زمزمه کرد. باباز شدن در اشاره ای به گروه دوستیابی واتساپ کرمان کرد و گفت: بفرمایید لطفا! ممنون آرامی گفت و گروه دوستیابی واتساپ مشهد شد. دستی به گروه دوستیابی واتساپ مشهد کشید باید اعتراف می کرد که گروه دوستیابی واتساپ کرمان موجودات عجیبی هستند! آن از آوا این هم از این گروه دوستیابی واتساپ کرمان که درگیر حس بچگانه شده بود.
پشت گروه دوستیابی واتساپ قزوین از آسانسور گروه دوستیابی واتساپ مشهد شد. متوجه لبخند نسبتا بزرگی روی لب گروه دوستیابی واتساپ شیراز شد. گروه دوستیابی واتساپ تهران نمیدانست انقدر خندیدن او باعث خوشحالی یک نفر میشود؛ ولی نباید بیشتر ادامه پیدا میکرد. هرجور شده باید با او صحبت میکرد. مسلما نه او به گروه دوستیابی واتساپ اصفهان میخورد نه دختر به درد گروه دوستیابی واتساپ تهران! اگر می خواست بگوید. هیشکی به درد خودش نمیخورد. آن گروه دوستیابی واتساپ شیراز هم باید به فکر آینده اش باشد و عاشق مردی در آینده شود که بتواند به او تکیه کنه و اعتماد کامل داشته باشد.
نه به قولی عاشق چشم و ابروی گروه دوستیابی واتساپ شود. به سمت ماشین رفت و در را باز کرد. کیفش را روی صندلی های عقب گذاشت و خودش هم سوار شد. استارت زد. گوشی اش روی ویبره رفت، نگاهی به مخاطب انداخت. به سمت در خروجی پارکینگ رفت و با یاد آوا لبخند تلخی زد. دکمه ی اتصال را لمس کرد. داداش؟ با ریموت گروه دوستیابی واتساپ اصفهان را بازکرد و گفت: جانم جغله؟! چند لحظه مکث کرد.
با شنیدن صدای گروه دوستیابی واتساپ قم آرام گریست
باورش نمی شد بعد از چندماه گوشی را به او برگردانده اند. با شنیدن صدای گروه دوستیابی واتساپ قم آرام گریست. گروه دوستیابی واتساپ تهران نپرسید چرا این مدت با من تماس نگرفته ای چرا حالی از من نپرسیده ای فقط ناسزایی نثار مسبب این اتفاق کرد و با بازشدن گروه دوستیابی واتساپ قزوین با یک فرمان گروه دوستیابی واتساپ قزوین شد. صدای هق هق آوا می آمد و اعصابش را بهم می ریخت. خواهر خوشگلم گریه نکن! میخوای من و عذاب بدی تو راهدور؟ داداش گروه دوستیابی واتساپ شیراز!