
دست کوچکش را در دست گرفت.
برای پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم که سرکاره نبوده
دستش سرد بود. قبال گفته بود که دانش آموز خوبی برای پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم که سرکاره نبوده است؟
نه؟ هیچ کدام از ترفندهایش را یاد نگرفته بود. او که سرکاره حرف کشیدن از بچه ها بود. مثل آن زمانی که قفل زبان پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم را بعد از شش ماه سکوت، شکست. آه کوتاهی از دهانش خارج شد. -خوبی عزیزم؟
چی شده؟ دخترک که انگار منتظر همین حرف بود؛
صدای گریه اش بلند شدستاد در این مواقع هیچ وقت بغلش نمی کرد.
گفته بود جز قوانین روانشناس هاست که هیچ تماس فیزیکی با مراجعانشان نداشته باشند اما او که روانشناس نبود... او می توانست دخترک لرزان روبرویش را به یک آغوش پر مهر و امنیت دعوت کند تا از حجم لرزش تنش کاسته شود.
دست مهرناز را به طرف خودش کشید و او را در آغوش گرفت. با دستش کمرش را آرام نوازش کرد. دخترک به هق هق افتاده بود. پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم آرام زمزمه کرد: -من کنارتم. نترس. بعد از چند دقیقه، طوق از زبان مهرناز باز شد: -تو گفتی از طرف اومدی؟
الان هم صدای من رو شنید تو رو فرستاد. نه؟
پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم در دل خودش را لعنت کرد. چند روز پیش دروغی گفته بود؛ فکر نمی کرد این قدر بیخ پیدا کند.
ناچار بله ای گفت. مهرناز همان طور که در آغوش پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم هق هق می کرد؛ آرام گفت: منو می بری پیش ؟ خسته شدم.جملات کوتاه عاشقانه برای عشقم لب اش را به دندان گرفت. چه بالیی سر این دختر آمده بود؟
آرام مهرناز را از آغوشش بیرون کشید. خیره در چشمانی که به خاطر گریه قرمز و متورم شده بود؛ گفت: بزار اول بریم خونتون.
ابرو پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمان پراند.
الان خانواده ات نگران شدن. بعد می ریم هر جا که تو بگی. دخترک بغض کرده، ابرو پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمان پراند. -نه.اونا نگرانم نمی شن. همین الان بریم. پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمون که قیافه درهم جملات کوتاه عاشقانه برای عشقم را دید؛ کنار مهزناز روی دو پا نشست و با لحن مهربانی گفت: ما همراهتیم. من بهت قول مردونه می دم در آخر اون جایی بری که خودت دوست داری. اما اول فقط یک سر می ریم پیش خانواده ات بعدش هر چی تو بگی ما هم کمکت می کنیم. مگه نه جملات کوتاه عاشقانه برای عشقم؟ و اون یکی جملات کوتاه عاشقانه برای عشقم نگاه قدر شناسانه ای به کرد و رو به مهرناز گفت: اره. راست می گه. چشمکی زد و ا دامه داد: -چهره اش خشنه اما قلبش مهربونه. خیلی خوش قوله. با این حرف پیامک کوتاه عاشقانه برای عشقم، لبخند کوچکی روی لب های مهرناز جای گرفتسر انجام با "باشه " پیامک کوتاه عاشقانه برای عشقم همگی بیرون و به طرف ماشین رفتند. پیامک کوتاه عاشقانه برای عشقم در عقب را باز کرد و بعد از پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمان رفتن و نشستن مهرناز، کنارش نشست.
ماشین که راه ا فتاد. اس ام اس کوتاه عاشقانه برای عشقم آدرس را پرسید.
مهرناز بی کم و کاست، آدرس را داد. اس ام اس کوتاه عاشقانه برای عشقم بار دگر دست مهرناز را در دست گرفت.
هنوز تنش کمی سرد بود. نمی دانست حاال با چه خانواده ای مواجه می شود. بعد از توقف ماشین نگاهی به دور وبرش کرد. با دیدن خودشان در جلو خانه دو طبقه ای که ان شب با هامون آمده بودند یا به قول هامون خونه آقاجون، ابروهایش درهم شد. این کالف پیچ در پیچ هر لحظه بیشتر درهم می شد. سر رشته کالف از دستش در رفته بود و بیهوده این طرف آن طرف می پرید. با دیدن ماشین پارک شده هامون جلوی در خانه حدسش به یقین تبدیل شد. این ساختمان همان خانه آقاجون معروف بود. در ماشین را باز کرد. روبه پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمون گفت: تو بشین ما میایم.