
هق زدم و دستمو روی دهنم گذاشتم. نمیخوام بمیری... سرشو بین دستاش گرفت و دندوناش و رو هم فشرد: روحم خسته ست، چند ثانیه پیش لمسش کردم... از جاش بلند شد و کلتو برداشت و سرجاش گذاشت. سیگاری درآورد و گوشه لبش گذاشت. فندک ی زیرش زد؛ خطاب به دوست دختر بهنام درحالی که دود سیگارو فوت میکرد گفت: آدمایی که تو خونه شیشه ای زندگ ی می کنن نباید سنگ پرتاب کنن! چرا این کارو کردم؟ رسما هنگ بودم. سرمای وجودم به استخونام نفوذ کرد و حس کردم دارن پودر میشن. رو تخت خوابیدم و اشکامو با ملحفه بالشت پاک کردم.
دوست دختر بهنام خز شده!
بنظرم دیگه پاک کردن اشک با انگشت دوست دختر بهنام خز شده! بازوهامو با دستم فشار دادم و مثل جنین تو دوست دختر من نازه جمع شدم. سوزش معدم باعث شد ناله ای کنم و بیشتر سرمو به بالشت فشار بدم. فردا دوست دختر به انگلیسی بهتر یه. نگاهمو بهش انداختم؛ کتشو درآورد و رو کاناپه انداخت. بوتاشو از پاش کند و کنارم دراز کشید: شدید می شه؟! برگشتم سمتش و بالحن عاجز ی گفتم: کجا گذاشتیش؟ دستاشو زیر سرش برد: فکرشو از سرت بیرون کن. عصبی جیغ زدم: حالم بده... خیره نگاهم کرد و دستشو به آباژور رسوند و خاموشش کرد. دوست دختر سمت خودش کشید. با دست دیگش دهنمو گرفت و تو گوشم با حرص لب زد: اون قرصا خوبت نمی کنه فقط اعتیادتو بیشتر می کنه! نفس نفس زدم و دستشو گاز گرفتم. دوست دختر دارم عذاب میکشم! با حس تهوع ی که بهم دست داد هولش دادم و فوری از رو تخت بلند شدم و خودمو تو سرویس انداختم.
دوست دختر به انگلیسی بند کردم
موهامو کنار گرفتم و ماده ب ی رنگ ی باال آوردم؛ اونقدر اوق زدم که ب ی حال دستام و به سنگ دوست دختر به انگلیسی بند کردم تا نیوفتم. در باز شد و از آ ینه صورت ب ی حالم و از نظر گذروند. دستمو گرفت و آروم سمت تخت هدایتم کرد. بی جون گفتم: دوست دختر نمیتونم بخوابم. چرا نمیفهمی؟ با اطمینان گفت: اثر بعدیش خوابه. عصبی چشمامو بستم و باز کردم.
- دست باند پیچیشو گرفتم و محکم فشار دادم. دوست دختر من نازه؟
- ازکجا میدونی؟
- ناخونمو تو دستش فشار دادم و کنار رفتم و از در رفتم بیرون. یه لحظه برگشتم که دیدم چشماشو با حرص رو هم فشار میده.
- با سر ی کج شده به پانسمان دستش نگاه کردم، خون تا روی پانسمان رد انداخته بود. اخماشو تو هم کشید و چشم باز کرد. دستمو دوباره گرفت و سمت اتاق کشید و رو تخت نشوندم.
- چنگشو پشت سرم تو موهام فرو برد که صورتم جمع شد. بوسه ای روی سرم نشوند: مهم نیست چقدر به دوست دختر آسیب می زن ی، ولی همچین حقیو به خودت نمی دم و نباید بدی!
- با درد گفتم: آرومتر بلد نیسی؟!
- دور شد و سمت در رفت و دستشو رو دستگیره گذاشت و گفت:
- در ضمن...دوست دختر من نازه درمان نیستم، ولی واسه گول نخوردن و احمق نبودن متخصص شناخت این کلکسیون به ظاهر جذاب شدم! پوزخند صدا داری زد و بدون مکث در اتاق و کوبید و درکمال تعجب قفلو تو در چرخوند. ناباور گفتم: نرو...نرو... نزدیک در شدم و دستیگرشو چندبار کشیدم. با کف دستم کوبیدم به در و ب ی حال گفتم: خیلی حس مزخرف ی دارم... درد داره...