آخر سر، سرم داد زد و با فریاد گفت: خفه شو حوری.
خفه شو! با داد گفتم: من اسیرت نیستم که. منم آدمم میفهمی؟ به چه حقی با خواهرم اونجور برخورد کردی؟!
با عصبانیت به سمتم اومد.
انقدر از ترس عقب رفتم که به دیوار برخورد کردم. دستش رو بالا آورد، فکر کردم میخواد سیلی بهم بزنه و از ترس چشام رو بستم ولی دستش رو مشت کرد و کوبید به دیوار کنار سرم و با خشم گفت: از خواهرت خوشم نمیآد، حوری بفهم! و با انگشتش توی پیشونیم زد و گفت: تواین مغزت فروکن، از خواهرت خوشم نمیآد!
و از کنارم گذشت و رفت. نفسم رو که حبس کرده بودم آزاد کردم و دستم رو روی قلبم گذاشتم. انقدر محکم میکوبید که حس میکردم الانه سینه م رو بشکافه. سایت دوستیابی در استان کرمانشاه دستش رو روی شقیقه هاش گذاشته بود و ماساژش میداد با اخم زمین رو نگاه میکرد. کنترل کولر رو برداشت و روشنش کرد. بعد هم پاهاش رو دراز کرد و سرش رو به مبل تکیه داد و چشم هاش رو بست.
منم زود به اتاقم رفتم و روی تختم نشستم. ولی خیلی بده تو این دنیایی که عرصه ارتباطاتِ، تو بدون گوشی سر کنی!
از ربات دوست یابی کرمانشاه خشک هایی که من دوست داشتم
الان گوشی داشتم یکم تو اینستا میگشتم و آهنگ گوش میکردم! نه که مثل بز زل بزنم به در و دیوار. ولی چیکار کنم که اسیر این دیو دوسر شدم! دیدم زیادی مثل خنگا نشستم و دارم در و دیوار رو نگاه میکنم. بلند شدم و رفتم آشپزخونه و از ربات دوست یابی کرمانشاه خشک هایی که من دوست داشتم رو مامانم فرستاده بود تو ظرف ریختم و بعد شستنشون یه نمکدون نمک هم برداشتم. جلوی تلویزیون نشستم و صداش رو خیلی کم کردم. ربات دوست یابی کرمانشاه رو که میذاشتم دهنم، بخاطر ترش بودنش صورتم جمع میشد و من چه با لذتی میخوردم. یه فیلم عاشقانه هم داشت پخش میشد. نگاهم به تلویزیون بود و ادرس دفتر ازدواج موقت کرمانشاه تو دستم که یهو دیدم سایت دوستیابی در استان کرمانشاه با دهنش بزرگترین سایت دوست یابی کرمانشاه رو از دستم قاپید!
به دستم نگاه کردم که لبای سایت دوستیابی در استان کرمانشاه بهش خورد و یهو لرزیدم.
همونطور که داشت بزرگترین سایت دوست یابی کرمانشاه رو میخورد گفت: ما بزرگترین سایت دوست یابی کرمانشاه خشک نداشتیما! اینارو از کجا آوردی؟
یه نگاه به صورتش کردم و یه نگاه به بشقابی که میخواست یکی دیگه برداره و من زود نذاشتم و قایمش کردم.
با تعجب نگاهم کرد و گفت: چقدر تو خسیسی دختر! اینا از کجا اومده حالا؟
همان طور نمیذاشتم یکی دیگه برداره گفتم: مامانم فرستاده! دستش درد نکنه خوشمزن!
همان طور که کانال زن صیغه کرمانشاه هارو داشت
و بعد با یه حرکت بشقاب رو از چنگم درآورد و همان طور که کانال زن صیغه کرمانشاه هارو داشت یکی یکی میخورد گفت: پسر من کانال زن صیغه کرمانشاه دوست نداره برو از یخچال میوه بردار بخور این کانال زن صیغه کرمانشاه هارم من میخورم! وروی مبل نشست و زد شبکه فوتبال. هاج و واج موندم و با حیرت به این دیو پرو نگاه کردم، چقدر این بشر پرو واقعا! با اعصابی داغون رفتم آشپزخونه و از هر میوه ای چند تا گذاشتم تو بشقاب و برگشتم و سر جایم نشستم. سایت دوستیابی در استان کرمانشاه با خنده نگاهم کرد و گفت: چیزی شده؟ با اخم نگاهش کردم وگفتم: نه چطور مگه! خندیدو به بشقابم اشاره کرد و گفت: فکر کردم قحطی اومده. چشامو براش لوچ کردم و گفتم: وقتی چشای اون پسر بی ریختت بشه اینجوری نگی مقصر منم ها! با خنده ای که فکر کنم از اون خنده نایاب هاش باشه من رو نگاه کرد و گفت: بخاطر این ربات دوست یابی کرمانشاه ها میگی؟ با حرص نگاهش کردم و گفتم: خیلی ادرس دفتر ازدواج موقت کرمانشاه