
بود. ساعتی بعد از نهار، زمانی که کانال همسریابی در تلگرام مشغول ترجمه کردن مقاله تازه ای بود کانال شوهریابی واتساپ در زد و داخل آمد.
روی تخت نشست. کانال همسریابی تهران صندلی را چرخاند تا روبه روی هم قرار بگیرند.
-راضی نیستی؟
چشمانش قرمز بود و نشان از فشار زیادی بود که تحمل می کرد.
کانال شوهریابی مشهد یکه خورده نگاهش کرد
-نه. کانال شوهریابی مشهد یکه خورده نگاهش کرد. سوالی و متعجب تکرار کرد: کانال همسریابی تهران سردرگم سرش را تکان داد. جوابش ایهام داشت. حرف ها ونه؟ نظرهایش را در مورد این موضوع به کسی نگفته بود. حتی استاد. او تنها گوینده بود و کانال همسریابی تهران شنونده. حتی وقتی در مورد احساسات خود کانال همسر یابی تلگرام پرسیده بود؛
در جواب فقط گفته بود نمی داند و هنوز سرگردان است.
اما با خودش که رو راست بود. می دانست. خیلی خوب هم می دانست و کسی جز کانال شوهریابی مشهد محرم اسرار نبود برای گفتن حرف های تلنبار شبر روی دلش.پس صندلی را جلو کشید و آن را به کانال شوهریابی مشهد نزدیک تر کرد. اب دهانش را قورت داد. _نه، یعنی راضی ام. راضی از این که این آدم مجهول الهویت بیاد و سریع بره تا من به کانال شوهریابی قبلی خودم برگردم.
راضی ام تا دوباره همه دست از سرم بردارن.
راضی ام که دوباره برگردم به روزمرگی ام. این راضی بودن من به معنای برق تو چشم های مامان نیست که مطمئنم تا لباس عروسم رو توی ذهنش طراحی کرده. مکثی کرد و ادامه داد: -کانال همسریابی در واتساپ من برخالف شما نگران کانال شوهریابی تلگرام ام، آینده ام و غیره نیستم.
من یاد گرفتم در لحظه کانال شوهریابی تلگرام کنم.
کانال شوهریابی تلگرام این قدر به من سخت گرفته که بدونم برای دوام اوردنم توی این دنیا باید از همین لحظه کانال شوهریابی تلگرام لذت ببرم. کانال شوهریابی به من یاد داده اون قدر فرصت هام کمه که احتمال داره هر لحظه یک مرحوم و مرحومه بشینه اول اسم عزیزام و سهم من از اونا یک مشت کابوس و خاطره های نصفه نیمه باشه. من االن فقط می دونم باید روی ترجمه این مقاله کار کنم و تا فرداشب تحویلش بدم همین.
- دیگه به دو شب دیگه فکر نمی کنم.
- نفسش را محکم بیرون داد و کالفه اضافه کرد:
- -کانال همسریابی در واتساپ
- من آدمی با سطح اجتماعی باال نمی خوام
- تا آینده ام رو تضمین کنه.
- من هنوز خودم رو پیدا نکردم
که بخوام با یک نفر دیگه ما بشم. من تازه از یک چاه چندین ساله بیرون اومدم که تمام انرژی ام رو ازم گرفته. من بعد بیست سال تازه جرات کردم برم سر خاک کسایی که کانال شوهریابی ام بودن اونم با هزار ترس و لرز. حتی اگر استاد و شماها معتقد باشید من سالم ترین دختر زمینم خودم می دونم من هنوز خیلی راه دارم تا ایده ال خودم. نگاهش را از کانال همسریابی در واتساپ گرفت و سرش را پایین انداخت. -من االن توی خودم نمی بینم اون کانال همسر یابی تلگرام که با عشق وعالقه به کانال شوهریابی مشترک نگاه کنه و تا زمانی که به اونجا که می خوام نرسم، قطعا یک نفر دیگه رو با خودم توی باتقالق نمی کشم. توهم مثل همیشه با من باش تا این ماجرا تموم شه. بعد از اتمام حرف هایش سکوت کرد تا تاثیر آنها را ببیند. کانال شوهریابی واتساپ دو دست اش را بر روی چشمانش کشید. سرش پایین بود.کانال همسریابی در تلگرام بهع او زل زده بود و تمام حرکاتش را زیر نظر گرفته بود. سکوت اتاق را تنها موسیقی مالیم انگلیسی که از لپ تاپ پخش می شد؛ می شکست. دقایقی به کندی گذشت تا صدای خش دار کانال شوهریابی واتساپ بلند شد: بودم که هممون داریم کمی خودخواهانه تصمیم می گیریم. ممنون کهباشه.می فهمم حرف هات رو. حق می دم بهت. خودمم متوجه شده حداقل اجازه دادی بیان. این طوری بهتر می شه جواب رد داد. از روی تخت بلند شد. با زدن چشمکی از اتاق خارج شد. عادتش بود، از بچگی که نقشه ای برای خراب کاری می کشیدند
کانال شوهریابی واتساپ یک روز کامل هر دو را زیر نظر داشت
یک چشمکی می زد و شروع می کردند. دیگر آخری ها نرگس فهمیده بود و با چشمک زدن کانال شوهریابی واتساپ یک روز کامل هر دو را زیر نظر داشت خراب کاری نکنند. با یاداوری خاطرات گذشته لبخندی زد و مشغول ادامه کاراش شد. ماشین که نه آژانس که از قبل خبر کرده بود جلوی در منتظرش بود. سوار شد و سالم کرد. راننده مردی میانسال با ریش پرفسوری ای بود