
سوار لندکروز طلایی اش شد و سوئیچ را چرخاند و تیک آف محکمی زد و برنامه ی دوست یابی اندروید از جا کنده شد!به ساعت بهترین برنامه دوست یابی اندروید نگاهی انداخت، ساعت از 12 گذشته بود، اخم روی پیشانی اش عمیقتر شد. دخترک احمق این وقت شب!مطهری 15 را پیچید بیرون و از جلوی هایپرمارکت خوشمزه هم گذشت و در همان حین هندزفری را از روی داشبورد برداشت و زد به گوشش و دکم هاش را فشرد: برنامه دوست یابی اندروید تو راهم، از اونجا تکون نخور!
درون برنامه دوستیابی اندروید مملو از ترس
درون برنامه دوستیابی اندروید مملو از ترس دخترک انگار ده قاشق ذوق ریخته بودند یکهو! -ممنونم، خیلی ممنونم! فکر نمیکردم بیاید. خیلی مردید آقای بهاروند. وای نمیدونم چی بگم! بغض جای ذوقش را گرفت. برنامه دوستیابی اندروید جدید هم انگار چشم هایش سوخت که قطع تماس را زد و گوشی را انداخت روی صندلی بغل؛ بعد با برنامه دوست یابی اندروید گفت چرا دخترهای مملکتش گاهی اینقدر احمق میشوند! به برنامه دوستیابی اندروید جدید که رسید چهره ی آدم ها عوض شد، انگار اینجا زمین نبود! یک سیاره ی دیگر بود با مالیخولی های افسانه ای ترسناک و عجیب و غریب! همه یا نشئه بودند و با رفقای بدتر از خودشان بلند بلند میخندیدند و تا لندکروز نرم افزار دوست یابی اندروید را میدیدند دست به کمر میزدند و متلک می انداختند یا آنقدر خمار بودند که با نگاهشان میل به دزدی و چپاول را داد میزدند!
شماره ی تابلوها را نگاه کرد 13، 15! نه انگار گذشته بود. شماره ی کوچه ای که ابری گفته بود 3 بود!دنده عقب رفت و از شیشه ی بهترین برنامه دوست یابی اندروید زن بزک کرده ای را دید که سیگار به دست نزدیک می آمد. مانتو جلوباز رنگ جیغی پوشیده بود و تاپ چسب و نازک زیرش از دور چراغ میداد! شال روی شانه اش، موهای بلوندکرده پریشان، رنگ سرخ لب ها و آن چشمان مشکی شده خبر از دردسری تازه میداد! به تابلوی آبی برنامه دوستیابی اندرویدی 3 که رسید ماشین را متوقف کرد و بی توجه به نگاه های معنا دار زن پیاده شد و به سمت کوچه رفت.برنامه دوستیابی اندروید زن در گوشش پیچید: -قیمت کمه ها؟خریدار نیستی؟
نرم افزار دوست یابی اندروید فکش را منقبض کرد
نرم افزار دوست یابی اندروید فکش را منقبض کرد و غیظش را خورد و به راهش ادامه داد که زن نزدیک آمد و ادامه داد: -چون خوشتیپ و خوشگلی باهات راه میام.تو خوشگل، من خوشگل، خونه خالی خوشگل، شب تاریک، لب باریک، برنامه دوست یابی اندروید، قیمت رو نصف کردم، برم سوار شم؟نرم افزار دوست یابی اندروید دستانش را مشت کرد و برگشت سمت زن: -چند میفروشی؟لبخند پهنی روی لب های سرخ زن نشست و زن نزدیک آمد، آنقدری که چسبید به کت نرم افزار دوست یابی اندرویدی! زن دستش را برد باال و لبه ی کت نرم افزار دوست یابی اندرویدی را گرفت. -بریم، باهات راه میام. من اونقدرا هم بی احساس نیستم که فقط پول واسهم مهم باشه!
برنامه دوستیابی اندروید جدید دستش
برنامه دوستیابی اندروید جدید دستش را به سمت طلایی اش برد و ابرو باال انداخت و گفت: -بریم!برو سوار شو!من اینجا کار دارم الان بر میگردم! زن بلند قهقهه زد و رفت سمت ماشین. برنامه دوستیابی اندروید رایگان رفت پشت دیوار و آیفونش را از جیب کت مشکی اش در آورد و 110 را گرفت و آدرس را داد و بعد ریموت برنامه ی دوست یابی اندروید را زد و درب ها را قفل کرد و داشت میگفت: در گرگومیش کوچه، چشمش خورد به دست باال آمده ای که از پشت درخت سالخورده ی تنومندی تکان حاال برو حالش رو ببر تو خوشگل، شب تاریک، زندان باریک و در همان حال رفت ته کوچه.میخورد و برنامه دوستیابی اندرویدی آهسته ای که میگفت: -جلو نیایدا، نگاه نکنیدا! عصبی شد و از همان جا غرید: -میای بیرون یا برم؟
برنامه دوستیابی اندرویدی دخترک درون نیمه تاریک
برنامه دوستیابی اندرویدی دخترک درون نیمه تاریک کوچه ی بنبست شنیده شد: -من چیزی سرم نیست، مقنعه م رو جا گذاشتم از ترس. دست راستش را به کمر زد و سرش را برد به سمت آسمان و دمی گرفت و تقریباً داد کشید: -میخوای مقنعه م رو در بیارم بهت بدم بپوشی؟ برنامه دوستیابی اندرویدی نیامد. برنامه دوستیابی اندروید رایگان یکقدم برداشت که برنامه دوستیابی اندروید دخترک آمد: -نه! خواهش میکنم نیاید جلو!پوف بلندی کشید و سعی کرد آرام باشد. -چادر بزنیم همین جا؟ تا آخر دنیا تو اونجا بمونی، من اینجا؟ باز هم برنامه دوستیابی اندروید نیامد. کفری شد و غرید: -میای بیرون یا بیام بیارمت بیرون؟ -خب برنامه دوست یابی اندروید
سرم پوشیده نیست. میخواید بابام سرم رو بذاره لب باغچه گوشتاگوش ببُره