نامزدیم باهم ولی فقط مامان منو، خانواده ی فرهاد میدونن. نه نه، مامان تاکید کرده تا پدرش به ایران برنگرده و رسما نیاد خواستگاری کسی نباید بفهمه چون ممکنه به گوش یعنی نرم افزار چت دوستیابی اندروید و... شاهرخ برسه وبرگرده و زودتر از فرهاد کارو تموم کنه. با شاهرخ چیکار می کنی؟ من که تکلیفم از اون اولم معلوم بود. خب اینا رو ولش کن.خبر من داغ تره.قراره فردا پس فردا عروس شم. مبارکه مبارکه، پس شکارت کرد. قری به چشم و ابرو داد و با ناز گفت: اونم چه شکاری؟البته تو هم بد شکاری نکردی ا! من خودم شکار شده م خانم. پسر خوبیه، خوش قیافه هم هست، به هم میاین. همه اینو میگن.حاال کی باید شیرینی بخوریم؟ نرم افزار چت دوستیابی بعد امتحانات. یعنی بعد امتحانات عروسی می گیری؟ آره، چیه به ما نمیاد عروس بشیم؟ نه، منظورم اینه که زود نیست. اینو به خودت بگو که از هول نرم افزار چت و دوستیابی رایگان افتادی تو دیگ.درسته هنوز نترشیدم ولی سنم برای ازدواج مناسبه. چی داری میگه نرم افزار چت دوستیابی اندروید؟
منظورم اینه که فاصله ی بین نامزدی و عروسیتون کم نیست؟ چرا انقدر عجله می کنین؟نه تو فرار می کنی نه اون، باز منو فرهاد رو بگو که از ترس شاهرخ باید زود قال قضیه نرم افزار چت و دوستیابی از اون نظر. بکنیم اما تو که مشکلی نداری. من برای اینکه عروسی عقب بیفته مشکلی ندارم هستی، اما سعید میگه میخوام زودتر زندگیمو شروع کنم، آخه تو تهران تنهاس، خانواده ش شهرستانن، واسه همین تنها زندگی کردن سختشه نرم افزار چت و دوستیابی ایرانی چی اومده تهران؟ دایی دانشجو داره.
نرم افزارهای چت و دوستیابی راستی راستی داری
خبرا که پیش شماس.من که هر چی میشد می اومدم گزارش می دادم تو بی وفایی که پنهونی همه ی کاراتو آهان، خب به نرم افزارهای چت و دوستیابی راستی راستی داری عروس میشی نرم افزار چت و دوستیابی رایگان.خب دیگه چه خبر؟ کنی. به جون خودت نرم افزار چت دوستیابی اندروید هیچکس از این قضیه خبر نداره، از آشناهای من فقط نرم افزار چت دوستیابی میدونه نرم افزار چت دوستیابی هم که تو باخبر شدی. لبخندی زد و گفت: باشه بابا به خاطر مسائل امنیتی بخشیدمت ولی بار آخرت باشه ها؟ خندیدم و سر تکون دادم که گفت: برو، برو پیش اون عاشق دل خسته، بیچاره انقدر که محوطه رو قدم زد، از پا افتاد. هر دو خندیدیم و از هم جدا شدیم.
وقتی به سمت فرهاد برگشتم با چهره ای رنگ پریده بهم زل زده بود.بیچاره از ترس من، اونم هول کرده بود.البته ترس من هم بی مورد بود، چون با شناختی که طی این همه سال از نرم افزار چت دوستیابی اندروید داشتم، مطمئن بودم هیچوقت چیزی رو نرم افزارهای چت و دوستیابی نمی کنه و دهنش قرص قرص. با لبخند به سمتش رفتم که هراسان پرسید: چی شد؟ هیچی، مگه قرار بود چیزی بشه؟ من چندیدن ساله که نرم افزار چت و دوستیابی رو می شناسم.
چون نرم افزار چت و دوستیابی رایگان است
هیچوقت کاری نکرده که نسبت بهش بی اعتماد بشم ولی چون نرم افزار چت و دوستیابی رایگان است و نرم افزار چت و دوستیابی ایرانی تو خیلی ترسیده بودی، من فکر کردم حتما اتفاقی افتاده. کرده بود که به هیچکس چیزی نگم، منم به نرم افزار چت و دوستیابی نگفتم. برای یه لحظه حالت جدی به خودش گرفت و با خشم و غضب گفت: شیطونه میگه... چشمام رو درشت کردم منتظر ادامه ی جم له اش شدم که حرفشو فروخورد و به آسمون نگاه کرد که گفتم: شیطونه میگه که... با لحن آروم و مالیمی گفت: نرم افزار چت دوستیابی غلط می کنه حرفی کی؟ شیطونه دیگه. آهان.االن یعنی ازم ترسیدی دیگه؟ کی؟من؟
سرم رو به نشانه ی مثبت تکون دادم که گفت: من که کاری نکردم که بخوام بترسم، شیطونه باید بترسه. خنده م گرفته بود، آخه با یه نگاه غضبناک حرفش رو پس گرفته بود.به حالت شوخی گفتم: خب این شیطونه می خواست چه غلطی بکنه که انقدر ترسیده؟ کمی مکث کردم و بعد از یه سکوت نه چندان طوالنی گفتم: راستش رو بخوای منم از این وضعیت خسته شدم، وقتی می خواست بیاد به همه اعالم کنه که دوسِت داره و نامزدته. فکر می کنم که برای دیدن تو باید تمام لحظات رو دونه به دونه بشمرم تا که نرم افزار چت دوستیابی اطراف شروع بشه، گریه م می گیره. دیشب به میثاق فکر می کردم و باز هم دلم برای بی عرضه گیم می سوخت.میدونی چقدر بهش حسودی کردم؟