دوباره:
What to I do with the boy like you? La like you! What to I do with you?" Oh oh oh oh oh ooooh!
خندیدم و گفتم: زشته سایت ازدواج اسلامی گشت ارشاد میاد میگیرتمون! خندید و گفت: این آهنگه خیلی مزخرفه. میگه من با پسری مثل تو چیکار میتونم بکنم! دقیقا من باید با احمدمون چیکار کنم؟ ها؟ چیکار کنم؟ خودش بگه بهتره نه؟ بزنم لهش کنم؟ سایت ازدواج موقت اسلامی کنم؟ آندوسکوپیش کنم؟ بسه بسه یهو خطرناک میشی بدبخت رو میزنی.
معتبرترین سایت همسریابی نخواستیم
نچ! سایت ازدواج اسلامی! راستی این آهنگه از کیه؟ به جزکشا کی میاد تو آهنگش بگه... ؟! این دخترهی خله دیگه! دختره پتیاره! همینان که مملکت ما رو به فساد میکشن! خندید و ضبط ماشین رو خاموش کرد. نه، رفت روی رادیو. سایت همسریابی مذهبی امین خاموشش کرد و گفت: معتبرترین سایت همسریابی نخواستیم. نگاهی به ساعت کرد و گفت: بیا، ساعت چهار شد!
همه اش تقصیر توئه دیگه میگم بسه اینقدر درد و دل نکن هی زر میزنه! خب به من چه که داداشم رو میخوای؟ اون نمیخوادت! میفهمی بی حیا؟ دست از سر کچل داداشم بردار! داشتم از خنده دنده رو گاز میگرفتم! خیلی وقت بود اینجوری از ته دل نخندیده بودم. دختره چه قدر دلقکه! هوی چته میمیری از خنده؟ نگاه صدای شکمم دراومد! سایت رسمی ازدواج اسلامی رو چی بدم هان؟ باشه سایت ازدواج اسلامی خانم اگه من گذاشتم اصال روی شوهر ببینی! تا سایت ازدواج موقت اسلامی گور ولت نمیکنم! سایت همسریابی مذهبی امین کنار همون رستوران دیروزیه نگه داشت و گفت: بشین برم ببینم غذا داره یا نه.
یعنی لهت میکنم اگه غذاش تموم شده باشه! بعد پیاده شد و در رو محکم بست. همونجور که به سمت رستوران میرفت برام ادا اصول درمیآورد. دلم رو گرفته بودم از درد. آخه چی میشه اینقدر من رو نخندونی؟ دلم درد گرفت! اه. صدایی اومد. طول کشید تا بفهمم صدای موبایل زینبه که گذاشته جلوی کیلومتر شمار. برش داشتم و نگاهش کردم. نوشته بود: "امین خله. معتبرترین سایت همسریابی ورودی" ناخودآگاه از سایت رسمی ازدواج اسلامی توی انتخاب اسم برای مخاطب خندهم گرفت. تصمیم گرفتم جواب ندم. ولی زینب دیر کرده بود.
نمیتونستم ببینم کجاست. تماس قطع شد. دوباره زنگ زد. اینبار هم کاری نکردم و فقط به انتظار زینب نشستم. باز هم نیومد و تماس قطع شد. دفعه سوم که زنگ زد، گفتم شاید کار واجب داشته باشه. با احتیاط وصل کردم. صدایی بم و مردونه با عصبانیت گفت: سایت ازدواج اسلامی سالم. هیچ معلومه کدوم گوری هستی زینب؟ چرا جواب نمیدی؟ از داد زدنش کپ کرده بودم. نمیدونستم باید چی بگم. به تت و پت افتاده بودم. از طرفی معتبرترین سایت همسریابی برادر نامحترم هی با عصبانیت داد میزد: زینب؟ سایت همسریابی مذهبی امین! مردی؟ با ترس گوشی رو بردم دم گوشم و گفتم: الو؟ شما؟ دوست زینب هستم. لحن صداش سریع تغییر کرد: معذرت میخوام. ترسیدین؟ آره... یعنی نه! میشه بگین زینب کجاست؟ سایت رسمی ازدواج اسلامی نمیتونه جواب بده. وقتی اومد بهش میگم که زنگ زدین. سایت ازدواج موقت اسلامی معذرت میخوام میتونم بپرسم شما کدوم دوستش هستین؟ لحن بازجویانه اش ترسم رو دوبرابر کرد. نمیدونستم باید چه جوابی بدم. دوباره پرسید