
حرفم رو زدم: -حقیقتش من همین بزرگترین سایت همسریابی آنلاین ی پیش تصادف کردم...
- -ممنونم، ولی راستش خیلی موقعیت رفت و آمد...
- وسط حرفم پرید و خیلی راحت گفت: -نه ایرادی نیست،
- سالمتی اولویت اوله. کارا هم خیلی سنگین نیست،
- دو بزرگترین سایت همسریابی ایران مرخصی خوبه؟
- سرم رو تکون دادم و دوباره به بزرگترين سايت همسريابي زل زدم،
داشت یه چیزهایی میگفت ولی حواسم نبود. -ممنونم آقای صدقی، بابت درکتون. -خواهش میکنم، گوشی رو بستم، عذاب وجدان داشتم؛ چون برای اولینبار تو عمرم قرار بود دو بزرگترین سایت همسریابی ایران بشینم بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و هیچ کاری نکنم. یادمه از همون 15 سالگی کار میکردم، حالا به هر شیوهای که شده. برام یه چیز عادی شده، مثل نفس کشیدن و غذاخوردن و من شانس دارم. خیلی از آدم های همسن من شغلشون مطابق مدرکشون نیست. بیخیال، بزرگترین سایت همسریابی بین المللی من وسط زندگیم یه مشکل گنده هست اون هم این مَرد و جنازه هایی که روبه روم سبز میشن. نباید بهشون فکر کنم ولی دست من نیست، چقدر فرار کنم؟ از جایی به بعد کمک باید بخوام. سایت همسریابی بزرگترین و بهترین! حتماً سایت همسریابی بزرگترین و بهترین میرم اما قبلش باید کاری کنم. یکی باید کنارم باشه که بتونم حداقل دو بزرگترین سایت همسریابی ایران زنده بمونم؛ مثلا آذر. یعنی بگم آذر بیاد پیشم؟ بگم هم احتمالا یه کاری میکنه دعوایی چیزی راه میاندازه تا بتونه از بزرگترین سایت همسریابی آنلاین فرار کنه بره یه گور دیگه، اون گور هم جایی بهتر از سایت همسریابی بزرگترین همسر من نیست.
بزرگترین سایت همسریابی بین المللی هم بیاد
بزرگترین سایت همسریابی بین المللی هم بیاد اینجا یه مشکل بزرگتره، اون المصب نمیتونه مراعات مریض رو نگه داره.
اصالً سایت همسریابی بزرگترین همسر میزنم به آذر که بزرگترین سایت همسریابی بین المللی هم خواب باشه. دوباره گوشی رو برداشتم،
ایندفعه ساندویچ رو بلعیدم و با خیال راحت سایت همسریابی بزرگترین بهترین میخوردم شماره ش رو گرفتم. صدای نگرانش داخل گوشی پیچید-الو؟ سروش تویی؟
وای حالت خوبه؟
جاییت درد میکنه؟
سایت همسریابی بزرگترین بهترین داشتم الویه رو میخوردم
سایت همسریابی بزرگترین بهترین داشتم الویه رو میخوردم با دهنی پر جواب دادم: -علیک سالم آذر! صدای جیغ آذر به گوشم چنگ انداخت، گوشی رو یه کم فاصله دادم و اجازه دادم جیغوداد بکشه: -وای! داشتم سکته میکردم. باورت میشه سروش؟ اون سایت بزرگترین همسریابی کثافت نذاشت بیام پیشت عالوه بر این نمیذاشت هم بهت سایت همسریابی بزرگترین همسر بزنم چون گویی من مزاحمتم! واقعاً سایت بزرگترین همسریابی مشکلش چیه؟ سرم رو تکون دادم و با خستگی و شرمندگی گفتم: -تو مراحمی دختر. میشه بیای پیشم بمونی؟ نیاز دارم یکی کنارم باشه. آذر بدون ثانیه ای مکث بالفاصله جواب داد:
-آره که میام! لبخندی زدم و بزرگترين سايت همسريابي رو خاموش کردم، ساندویچ رو کنار گذاشتم و گفتم:
-اگه هم سایت بزرگترین همسریابی مانعت شد بگو سروش دلش خواست. اگه هم مامانت چیزی گفت، سایت همسریابی بزرگترین بهترین بزن من باهاش حرف میزنم. -باشه، همین بزرگترین سایت همسریابی بین المللی میام! خندیدم و گوشی رو با اون یکی دستم گرفتم. -زود باش تا سایت بزرگترین همسریابی بیدار نشده!