همسریابی آنلاین هلو - همسریابی تورا


همسریابی تورا ثبت نام رایگان

همسریابی توران 81 نسخه جدید یادش افتاد که بانک نرفته! حتماً علیزاده مفت مفت میچرخد و بدهی عقب مانده اش را کوفت میکند. باید یک نفر را استخدام کند

همسریابی تورا ثبت نام رایگان - همسریابی تورا


همسریابی تورا

بپوشد و یاد خنده های مادرش افتاد که همیشه سر این حرف خواهرش به پا میشد.

»مامان فردا تولد مهرانه ست چی بپوشم؟ مامان تو عروسی عمه اشرف چی بپوشم؟

مامان خاله داره میاد اینجا چی بپوشم؟

« انگار کمی گلوی همسریابی توران 81 از یک بغض قدیمی نم برداشت و فکر اینکه فردا چگونه تکوتنها برود وسط یک خانواده ی چهارنفره ی پُرشروشور، تمام گرد و غبار غم هایش را صیقل میداد و روی زخم هایش را میتراشید. سینه اش از آه داغش همسریابی تورا و پایین آمد که مهران روی میز زد. -باید امروز برم شتر بگیرم با بارش قربونی بدم هم واسه فردا هم واسه این آسمان ابری بخت برگشته که دوباره همون بالی همیشگی نیاد رو سر بدبخت. بعد دست روی ته ریش نداشته اش کشید. -جان من بیا این بار رو مثل آدم رفتار کن. این یکی موندگار شه کاربلد شه هم کار خودت راحتتر میشه، هم کار ما! همسریابی توران 81 نسخه جدید یادش افتاد که بانک نرفته! حتماً علیزاده مفت مفت میچرخد و بدهی عقب مانده اش را کوفت میکند. باید یک نفر را استخدام کند به کارهای بانکی برسد. کارهای کارخانه به اندازه کافی وقتش را میگرفت دیگر وقت فکرکردن به مسائل حاشیه ای و دردسرهای وصول بدهی ها را نداشت. صدای زنگ آیفونش افکارش را برید.

همسریابی توران 82 ناآشنا بود. قطع تماس را زد و روی میز رهایش کرد

نگاهی به صفحه اش انداخت. همسریابی توران 82 ناآشنا بود. قطع تماس را زد و روی میز رهایش کرد. مهران کیک درون بشقابش را برداشت و رو به سمت آیفون همسریابی توران 81 نسخه جدید، ابرو همسریابی تورا انداخت. -مرموز شدیا! این یارو کی بود؟! دوست دختر مختر پیدا کردی رو نمیکنی؟ هنوز جمله اش تمام نشده بود چشمان شاکی همسریابی توران 81 نسخه جدید ساکتش کرد و بعد دست هایش را به نشانه ی تسلیم همسریابی تورا برد و نیشش را باز کرد.

-خب حاال نزن دادا.

میدونم جربزه این کارا رو نداری وگرنه تا االن عذب نمیموندی!

وسط نیش و کنایه های مهران که داشت از مرز صبر همسريابي توران 81 میگذشت، دوباره صدای زنگ گوشی بلند شد.

این بار مهران گوشی را کش رفت و از جایش برخاست و در حینی که همسریابی توران 82 را از نظر میگذراند، گفت: -پاشو بریم بازار یه کم خرید ک... بقیه ی حرفش را خورد و همسريابي توران 81 درحالیکه هنوز نشسته بود و انگشت سبابه اش را به لب هایش تکیه داده بود، چشم ریز کرد. همسریابی توران۸۱ جدید که انگار روح دیده همانطور که به همسریابی توران 82 خیره شده بود زمزمه وار گفت: -دختره ی... گفتم این همسریابی توران تلگرام میخواد چیکار! همسريابي توران 81 سرش را کج کرد و اخمالو به صورت همسریابی توران۸۱ جدید خیره شد که یعنی توضیح بده!

همسریابی توران آدرس جدید در حینی که نگاهش بین چشمان همسریابی توران و گوشی میچرخید به مِنُومن افتاد! -جون داداش نمیدونستم همین اول کاری میخواد تور بزنه وگرنه غلط میکردم همسریابی توران تلگرام تو رو بدم، همسریابی توران تلگرام خودم رو میدادم حالش رو میبردم!

همسریابی توران همچنان سکوت کرده بود

همسریابی توران همچنان سکوت کرده بود و رگ پیشانی متورمش نشان میداد اعصابش در حال آالرمزدن است. همسریابی توران آدرس جدید دست چپش را همسریابی تورا آورد و وصل تماس را زد و گوشی را به گوشش نزدیک کرد که همسریابی توران از روی صندلی اش برخاست و به سمت مهران خم شد و گوشی را از دستش قاپید و جواب داد: -بله؟ صدایی نیامد. فکر کرد خط روی خط شده است و منتظر ماند که ناگهان صدای ظریف و آهسته ای که به زحمت شنیده میشد از پشت خط آمد: -سالم، ببخشید من ابری هستم!

همسریابی توران 81 منتظر باقی حرفش ماند و بعد فکر کرد قبلی هرچه بود این یکی هم لنگه همان است شاید هم بدتر!

حالش خوب نیست انگار.

داشت فکر میکرد که چطوری باید از فردا این موجود عجیب را دک کند که دوباره صدای پشت خط آمد: -شرکت نهال سفید؟ همسریابی توران 81 دست راستش را به کمرش زد و آب دهانش را با حرص قورت داد و چشم هایش را بست: -بله امرتون؟ عصبی گفته بود و شاید به همین دلیل، دخترک پشت خط آرام پرسید: -شما؟ مهران که گوشش را چسبانده بود به گوشی، داشت آن کنار غر میزد: -تو خودت رو ناراحت نکن داداش. بده ببینم حرف حسابش چیه دختره ی خُلوچِل.

مطالب مشابه


آخرین مطالب